ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

تواناییهای 7 ماهگی

دیروز  با خاله فریبا اینا خونه  مامان عزیزت بودیم داشتی رو زمین بازی میکردی ماهم داشتیم غذا میخوردیم که یدفه دیدم گل دخترم یدفه رو زانوهاش بلند شدی و تونستی شکمتو ازروی زمین بلند کنی چند لحظه نگذشته بود که روی پنجه پات بلند شدی کلی ذوق کردم از اینکه داری یه کار جدید یاد می گیری عزیز دلم   امروز همین کارو دوباره  تو خونمون تکرار کردی ...
14 اسفند 1390

توانایها 6 ماهگی

عزیز دلم حالا دیگه می تونی تو روروئک بشینی هنوز تعادل نداری باید جولوت یه بالشت بزاریم تا نیفتی شیتون بلا وقتی تو تاب میزاریمت باید چار چشمی مواظبت باشیم وگرنه یاد گرفتی خودتو سر میدی میای پایین دیگه باید کمربندشو برات ببندیم عزیزم بلد شدی دیگه تو روروئکت بشینی با اسباب بازی هاش بازی کنی کلی ام ذوق میکنی همه چیزو دوست داری ببری دهنت انقدر موقع غذا خوردن به ما نگاه میکنی که دیگه شروع کردم بهت غذا بدم تا الان پوره  . . سرلاک برنج خوردی هویجو خیلی دوست داری از همه بیشتر می خوریش .عاشق خوردن میوه اب داری با بایی وقتی میبینه انقدر خوشت اومده کیف میکنی سفید برفی مامان ...
13 اسفند 1390

تواناییهای 7 ماهگی

ایسان جونم یاد گرفتی قل بخوری البته فقط از پشت قل می خوری میای رو شکم گاهی ام بر عکس در جا دور خودت می چرخی عاشق کنترل شدی سعی می کنی برسی بهشون  یاد گرفتی رو دستت بلند می شی یکم خودتو تکنون میدییو اونور تر میندازی این شکلی یکم حرکت میکنی یدفه ام تونستی با یه دستت خودتو هول بدی اونور تر رو ی پاهاتم که نگو  سفت سفت وایمیستی فکر کنم زود راه بیفتی     ...
13 اسفند 1390

گل دختر بابایی

با  بابایی خیلی خوش می گذرونی می تونی رو گردنش سوارشیو سفت سفت خودتو نگه داری گلم وقتی اون بالایی کلی ذوق می کنی   یه وقتایی بابایی میذارتت تو کاپشنش  تا سردت نشه بعدم بدو میرین سواره ماشین میشین   وقتی ام که میریم تو ماشین میشینی تو کریرت تا یکم ماشین راه میافته سریع بیهوش میشیو خواب خواب میشی دیگه نیازی به پستونکم حتی نداری   ...
13 اسفند 1390

دلنوشته های مامان بابا

زندگی قشنگ ما وقتی داشت یکنواخت میشد خدا یکی از ستاره هاش رو کم کرد و به ما هدیه داد تا زندگی ما روز به قشنگ ترو شیرین تر شود وما باهمه وجودمان پاره تنمان عصاره زندگی مان را دوست داریم وتولدت را جشن می گیریم   مامان فرزانه و بابا مهدی   ...
13 اسفند 1390