ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

هفته گذشته .....

هفته پیش برایه چکاپ دوسالگیت بردمت خانه بهداشت خدا رو شکر همه چیز خوب بود 13 کیلو شدی نمودار رشد قدت خیلی خوب بود یه چکاپ برایه دندون هم باید میبردمت که اون هم خوب بود ولی خیلی سخت دندونپزشک تونست انتهایه دهانت رو ببینه با ترفند باز کن برات مسواک بزنمو تو دهنت چی رفته خلاصه با کلی مکافات تونست دندونهات رو ببینه دندون 19 و 18 هم داره در میاد دندون هایه آسیاب دوم ردیف پایین دستت رو به کلید اسانسور با هر زحمتی هست میرسونی عاشق زدن کلید اسانسور  شدی زود از در میای بیرون میدوی به سمت اسانسور که تو کلید رو بزنی تازگیا خیلی قرطی شدی با کوچک تریین اهنگی شروع میکنی به رقص اونم چه رقصی دوستت پا...
23 شهريور 1392

روزت مبارک گل دخترم

                               من از تو گلبنی بهتر ندیدم                                 ز تو باغ گلی خوش تر ندیدم                                  میان این همه گلهایه عالم             &nbs...
20 شهريور 1392

تولد یه فرشته کوچولو

  ارمیتاجونم دوستت یک شنبه تولدشه شما سه روز از ارمیتا بزرگ تری دو تا شهریوری شیطون بلا و صد البته شیرین و دوست داشتنی هستین اناهیتا جونم چند روز جلو تر از تولدش یه تولد با دوست هایه نی نی وبلایی برایه خانم کوچولو گرفته بودن  و  من و شما هم با هم رفتیم از بهشت زهرا بابایی رفت جایی و من شما هم با هم اومدیم خیلی خوابت میومد و تو راه کلی سر گرمت کردم که خوابت نبره چون اگه خوابت میبرد و زود بیدار میشدی بد خلق میشدی اوایل جشن کمی بی حال بودی و تو عالم خواب ولی کم کم خوابت پرید و شروع کردی به شیطنت ارمیتا جونم بازم تولدت مبارک باشه عزیزم کارت دعوت  خانمی در بدو ورود هنوز تو عالم خواب و رویا بودی...
18 شهريور 1392

اخرین روزهایه یک سالگیم

سالگی بای بای سلام دو سالگی   دخترم این اخرین روز از یک سالگیت که با همه خوبیها و بدیهاش گذشت ولی برایه من در کنار تو بودن همش خوشی بود و بس لبخندت برام کافی بود تا تمام مشکلات رو فراموش کنم عزیزم دفترچه خاطرات قلبم را که خالی از عشق یکرنگی بود سرشار از عشق و محبت کردی نازنینم زیباترینم حضور گرم و همیشگیت را هزاران بار سپاس میگویم اینم عکسهایه هفته گذشتس که با عزیزو ارغوان جان و خاله فروغ رفتیم پارک مادران اندیشه که تازه افتتاح شده وسایل صبحانه بردیم تا اونجا بخوریم دلتون نخواد گفتیم تخم مرغ درست کنیم تخم مرغ هارو شکستیم و ریختیم تو ماهیتابه چند دقیقه گذشت دیدم هیچ اتفاقی واسه تخم مرغها ن...
16 شهريور 1392

تولد دوسالگیم

قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست باشکوهترین روز دنیا روز تولد توست دخترکم بالاخره 2ساله شدی و من به  این همراهی 2 ساله و در کنار تو بودن میبالم تولد امسال خیلی قاطی پاتی شد  خاله فریبا نمیتونست بیاد اینجا ما هم به خاطر اینکه تنها نباشن و دور هم جمع باشیم تصمیم گرفتیم بریم اونجا تولد بگیریم ولی ساعت 7 بود که بازم مشکلی بازم برایه خاله پیش اومد و حال هممون رو گرفت و قرار شد که ما هم نریم اونجا خلاصه قرار شد عزیز اینا بیان خونه ما بابایی برایه شام جوجه گرفت و بردیم خونه عزیز اینا تا عزیز امادش کنه من بابایی هم سرگرم خریدن کیک و کادو برایه شما شدیم واسه کادو امسالت بابایی از چند هفته پیش گفته بود یه کادو براش میخ...
16 شهريور 1392

دوساله شدم من ..............

                                                                                            بازم شادی و بوسه گلهایه سرخ میخک میگن کهنه نمیشه تولدت مبارک  تو این روزطلایی تو اومدی به دنیا  وجود پاکت اومد تو ...
7 شهريور 1392

استخر خانگی

چند روز پیش با بابایی استخرت باد کردیم و با هر زحمتی بود با اب گرم پرش کردیم تا شما راحت اب بازی کنی واسه خودت تا دلت خواست شالاپ شلوپ کردی و منو بابایی رو خیس کردی هنوز استخر نتونستیم بریم واسه شما یکم زوده تاحالا 2 تا از مایوهات کوچیک شدن حداقل تو استخر خودت بپوشی دلم نسوزه رخت چرکاتم انداختی تو اب حالا نشور کی بشور حواسم که نمیشد یهو چند مشت از اب میخوردی   چه لمی هم میدادی عزیزم انقدر بابایی رو خیس کردی که بابایی هم اومد تو استخرت بعدش که چه عشقولی در وکردید   لغت نامه جدید پاشو بشین بستس منظور در اتاق بستست ...
29 مرداد 1392

قرار وبلاگیمون تو پارک کودک بوستان

 دوست خوبم نرگس جون مامان باران جونم روز 5 شنبه من و یکسری از دوستانمون رو دعوت کرده بودن خانه کودک بوستان تو پونک ساعت 4 از خونه راه افتادیم و 5 رسیدیم سر قرار همه دوستان رسیده بودن و ما اخرین نفر بودیم دوستات یکی از یکی ناز تر و شیرین تر بارن جونم که نگو یه پارچه خانم اروم اروم بر عکس عسهاش که همیشه میدیدم فکر میکردم یه پارچه اتیشه مثل ایسان ولی خیلی اروم و مظلوم بود همین طور نرگس جون که خیلی خون گرم بودن با وجود این کوچولو هایه بلا زیاد نمیشد بشینیم و صحبت کنیم ولی خوب خیلی خوبه این دوره همی ها و دیدار ها بازم از نرگس جونم ممنونم که دعوتمون کردن از اونجایی که مموری دوربینم خراب بود زیاد نمیتونستم عکس بندازم و همین...
28 مرداد 1392