ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

اولین بازی تو پارک

امروز با دخمل گلم رفتیم دنبال خونه قراره اسباب کشی کنیم البته اگه بازم صاحب خونه اذیت نکنه و پولمونو بده قراره 1 سال بریم اندیشه نزدیک مامان اشرف خونه اجاره کنیم تا انشاالله تا سال دیگه تکلیف خونه خودمون معلوم بشه .بگذریم دوتایی با عزیز رفتیم  خونه هم پیدا کردیم  بعدش ناهارو ورداشتیم و با هم رفتیم پارک برای اولین بار سوار  و    شدی خیلی خوشت اومد همشم حواست به بقیه بچه ها بود که داشتن بازی میکردند یه ذوقی واسشون میکردی که نگو ایشالله بزرگتر میشی و باهاشون بازی می کنی مثل همیشه خوبو ساکت تو ماشین نشستی     ...
25 فروردين 1391

اولین ازمایش خون

دخمل گولم امروز یرای اولین بار رفت ازمایشگاه تا ازمایش بده ببینیم اهن بدنش چقده خدا روشکر رگ دستش خوب پیدا شد و خانم پرستار راحت خون گرفت ایسان گلم اصلا اذیت نشدی فقط ناراحت بودی که چرا نگهت داشتیم افرین دختر گلم که انقدر قوی هستی  ...
21 فروردين 1391

مهارت های غذا خوردن

جقله مامان تو غذا خوردن پیشرفت های جدیدی داری میتونی بطری ابمیوه تو بگیری دستت و خودت بخوری گلکم انقدر با هول ابمیوه میخوری که یادت میره نفس بگیری و گاهی میپره گلوت اما بگم از اولین تجربه  خوردنت بابایی عاشق بستنی  البته به قول خودش عاشق ته تهشه یعنی نونش بابای داشت بستنی می خورد که شما با اون نگاهت که دل همرو میسوزونه به بستنی ودهن بابایی نگاه میکردی که بابایی دلش نیومد به شما نده و گرفت جلو دهنت چند بار مک زدی سردیش اذییتت میکرد ولی چند لحظه بعد با لثه هات یه تیکه ازش کندی خوردی خیلی خوشت اومده خلاصه بستنی بابایی رو خوردی دیگه کار بابایی در اومده باید برای شما هم بستن...
19 فروردين 1391

عید دیدنی خونه خاله فریبا

ایسان جونی اومده عید دیدنی خونه خاله فریبا       فرانک خانم انگشتش شکسته با باباییش شیطونی کرده بوده اخه     ایسان جونی در حال ورق بازی کردن با عمو فرید و بابایی خیلی هم حرفه ای بازی میکنه ...
19 فروردين 1391

اولین 13 بدر

                                                 اهای سیزدتون به در  دشمناتون در به در  رفقاتون گل به سر  گرفتاریاتون زود به در    خوشیحاتون هزار برابر   این اولین سیزده بدر دختر گلمه با مامان باباش که خیلی هم خوش گذشت دخترم امروزم مثل همیشه خوش اخلاق بودی  اولش یکم بازی کردی بعد گذاشتمت تو اغوشی و رفتیم دوتایی یه دوری زدیم همون تو هم خوابت برد اینم چندتا عکس از امروز ...
16 فروردين 1391

11 به در ایسان با عموها

    یازدهم عید باعموها و عزیزت اینا رفتیم چیتگر خیلی خوش گذشت دختر گلمم بعد اینکه بازی کرد دیگه خسته خسته شد گرفت یه 2 ساعتی تو ماشین عمو طاهر خوابید اینم یه سری از عکسهای اون روز جیگرم در حال اماده شدن برای زبون درازی و صدا در اوردن با زبون اون چه صدایی   اینم زینب خانم دختر عمو ایسان بابایی در حال خندوندن ایسان ایسان جونی خواب بودی نشد عکس سه نفری بگیریم ...
11 فروردين 1391

قل خوردن

                                                       گل مامان یاد گرفتی قل می خوری و دور تا دور خونه می چرخی یا اینکه   روزانو عقبکی می ری و معمولا  سر از جاهایی مثل زیر تلویزیون یا بوفه درمی یاری که دیگه گیر میکنی و باید بیایم درت بیاریم مثل امروز که زن عموهات مهمونمون بودن و  شما هم سر گرم چرخیدن بودی که سر از زیر بوفه در اوردی بلا خانم شیطون شدییا   ...
9 فروردين 1391

ایسان 8 ماهه شد

ایسان جونم هفت ماهش تموم شد و رفت تو 8  ماه  امروز با هم رفتیم خانه بهداشت تا قد و وزنتو چک کنم خانم بهداشت چک کرد و گفت که ایسان خانم دخمل خوبی بوده و خوب غذا خورده و به جای 300 گرم 600 گرم وزن اضافه کرده افرین دختر گلم از امروز میتونی غذا های جدیدی بخوری مثل             و خیلی چیزای خوشمزه دیگه ...
7 فروردين 1391
1