تولد پانیذ.تولد خاله اعظم
چند هفته پیش تولد پانیذ دعوت بودیم بهت خیلی خوش گذشت از اون جایی که پانیذ لج کرده بود که اهنگ نذارید دوست ندارم و نمیشود به خاطر مهمونها قطع کرد اهنگ رو پانیذ کلا تو اتاق بود و به زور اومد چند تا عکس انداختیم و مهمونی کلا تو دست تو بود و انگاری تولد تو بود کلی رقصیدی واسه خودت
بعدشم نوبت کیک بود که اجازه نداشتید به کیک انگشت بزنید
16 اسفند تولد خاله اعظم بود و چون کلاس داشت و نمیتونست بیاد تهران ما تصمیم گرفتیم بریم شاهرود پیشش من شما عزیزم خاله فریبا و فرانک و خاله نسرین من چهار شنبه ظهر با قطار راه افتادیم اولین بارت بود که سوار قطار شدی خیل خوشت اموده بود تو قطار هم راحت بودی و اذیت نشدی البته همش با عزیز سرگرم بودی و تو راه رو ها بدو بدو میکردی و عزیز جون هم دنبالت بود
برات خونه بازی اورده بود تا کمی سر گرم بشی ولی زود خسته شدی ازشون
راستی موهاتم خودم بافتم بالاخره این نوع بافت رو یاد گرفتم
راه بیرون رفتن رو عزیز بهت نشون داد دیگه نمیشد نگهت داشت تو کوپه
اینم وقتی دخملی هیچ تمایلی برای عکس انداختن با مامانش نداره
یه خواب ناز
ساعت 8 رسیدیم شاهرود زیاد تو راه نبود حدودا 7 ساعت راه میشد
خوه خاله اغظم خیلی قشنگ بود از همون بدو ورود هم خاله یه کتاب خوشگل
برات خریده بود دستشم درد نکنه
کلا گیر خاله اعظم شده بودی و نمیذاشتی به کاری راحت برسه وقتی خاله اعظم باشه بیخیال عزیز میشی و وقتی عزیز باشه بیخیال من شب اول خیلی تو دست و پا خاله اعظم بودی تو خونه فکرش رو کرده بودم برات کارتون من شرور رو که تازگیا روزی 4 5 بار داره شبکه 4u cartoon پخش میکنه و خیلی بهش علاقه مند شدی و از پای تلویزوت تکون نمیخوری رو برات ظبط کرده بودم رو فلش تا اینجا با اون سر گرم بشی و لحظه اخر یادم رفت از رو تلویزیون برش دارم خلاصه کهصبح تو خیابونا دنبال این کارتون بودم بعد از کلی گشتن هم موفق شدم پیداش کنم و خیلی به کارمون اومد
الانم میخ کارتونی کارتونشم خدایی خیلی قشنگه حداقل از باب اسفنجی بهتره که صداش میفته تو سر ادم
مشغول نقاشی کردن و البته رنگ کردن یا به قولی لاک زدن ناخن هات
بیرون رفتنی جدیدا یاد گرفتی میشینی یه گوشه میگی
من نمیام تنها میمونم برید
اینجا هم میگفتی تنها میمونم نمیام منم قبول کردم و بهت گفتم باشه ایسان جان پس شما بمون ما بریم زود میام باشه همین نو که نگفتم چنان بغضی کردی که بیا و ببین اصلا دوست نداشتی که قبول کنم بمونی و باید نازت رو میکشدیم تا ببرمت و بهت بر خورده بود
اینجا هم داشتی خداحافظی میکردی تا ما بریم
اینجا هم پرورشگاه شاهرود بود که رفتیم سر زدیم براشون میوه و کیک خاله فریبا خرید بردیم براشون 26 تا بچه رو نگه داری میکردن 8 تاشون نوزاد زیر 1سال بود 3 تاشون زیر 3 ماه بودن خیلی دل ادم رو به درد می اورد نمیذاشتن عکس بگیریم فقط این یه دونه رو گرفتیم خاله اعظم با دوستاشون 700 هزار تومان پول برای کمک به این بچه ها جمع کرده بود که براشون لباس بخریم قرار شود من از از تهران بخرم و از لباسهای فروشگاه خودم براشون بگیرم چون لباسهایی با این قیمت تو شاهرود نبود و تعداد خریدمون کمتر میشد یه تاب و سرسره هم سفارش دادم بیارن پیش بند و تشک تعویض و روروئک که گفتن بیشتر نیاز دارن اگر از پول هم چیزی بمونه امروز میخوام شیشه شیر و لگو بخرم و فردا براشون بفرستم
اینم موقع برگشت که قطار 1 ساعت نیم تاخیر داشت
اینم موقع خرید اسباب بازی ها که با هم رفته بودیم پاساژ
این بسته گل رس رو هم از شاهرود برات گرفتم خیلی خوبه
جملات جدید
همه چیز رو دیگه میگی
خداحافظ . صبح بخیر .شب بخیر .
بابا یا من اگه تو اتاق پیشت باشم و بیام بیرون میای دنبالمون میگی بازم رفتی بیا غذا بپز بخورم .شیرم داغ کن .هر موقع شیر میخوای خودت میری از یخچال بر میداری ظرف مخصوص گرم کردن شیر خودت رو هم میری بر میداری از کابینت و بهم میدی تا گرم کنم برات .دوست ندارم نمیخورم. عاشقتم من . عشق منی.با هم دوستیم .خواهش میکنم .تو رو خدا .قلقلکت بدم.بریم اتاق بخوابیم . بن تن . گرو (شخصیت دو تا کارتون).
و از کلمات بدت میزنم سرتا. بزنم صورتش .پلیسه با چوب بزنه .زنگ بزنم پلیس ببره . هرموقع یکی ناراحتت کنه تلفن رو میگیر یدست و میگی پلیس ببرش مثلا عزیزو . بعضی وقتها هم که ناراحت بشی از دستم میری تو اتاق و میگی من رفتم تنها باشم . میرم. کشتمت .مردم .اقا سلامتی برده (شخصیتی که عزیز ساخته برای دعوا کردنش بجای تو که ادم بدی مثلا )حالا تو هم هر چی میشه میگی اقا سلامتی کرده .
شعر هم زیاد یاد گرفتی شعر حسنی رو 3 صفحش رو بلد شدی .شعر یه دختر دارم شاه نداره .و کلا هر شعری رو که برات میخونم زود یاد میگیری
دیگه رون حرف میزنی الان اینها یادم بود