ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

اغاز سال 1393 هجری شمسی

1393/1/19 18:20
1,739 بازدید
اشتراک گذاری

خداوندا تقدیر دوستانم را در سال نو به گونه ای  قرار بده که که در پایان سال از گذشته خود افسوس نخورند

پیام نوروز این است دوست داشته باشید و زندگی کنید.

زمان همیشه از ان ما نیست

عید امسال خونه عزیز مرحمت جمع بودیم با عمو ها چون اولین عید بزرگ اقا جون خدا بیامورز میشد

جاشون خیلی خالی بود فرداش ناهار خونه عزیز اشرف بودیم با خاله فریبا اینا

خاله فریبا و اقا فرید اشتی کردن با هم یه دو ماهی میشه که اشتی کردن بعدا راجع به این ماجرا برات مینویسم انشاالله که بتونن با هم کنار بیان

بیشتر روزهای عید که کلا به رفتن خونه اقوام گذشت

تقریبا  تو یه روز هم  تموم مهمونهامون  اومدن خونمون  ابله هم خوب بود هم بد همه تو یه روز اومدن و رفتن و خیالمون راحت شد از یه طرف هم خونه انقدر شلوغ میشد که نمیفهمیدم از کی پذیرایی شد از کی نشد البته واسه شما بد نشد کلی خوش میگذشت با بچه های مهمونهامون

اتاقت کلا شده بود شهر بازی انقدر میریختید و میپاشیدید که خدا میدونه

کلی به بچه های مهمونهامون خوش میگذشت تو اتاقت همه جور امکانات در اختیارشون بود من بیچاره هم که بعد از رفتن هر مهمون کلی باید اسباب بازی جمع میکردم از وسط اتاق و پذیراییآخ

خوب ابنم هفت سین امسالمون که با قاشق یکبار مصرف درستش کردم

اینم سبزه های دیگمون که یکی از عروسکهای بی لباس شما به این شکال لباس دار شد

اینم جیگر من با لباس عیدش

عید دیدنی خونه خاله فریبا

اینم هفت سین  خاله

اماده برای رفتن به عید دیدنی

روز دوم عید خونه خاله بهجت بودیم و تونستیم یه عکس دست جمعی بندازیم

خانواده دایی مهدی .خاله بهجت.خاله زهرا.خاله فریبا .عزیز جون اینا و خودمون

خونه عمو مهدی (من) دختر عمو زهره هم اونجا بودن

عید دیدنی خونه مادر اقا فرید

یکم رقص تو ماشین واسه رفع خستگیت

خوب سری اول مهمونهامون عزیز اینا با عمو محمد عمو طاهر بودن که کلی با محمد طاها محمد حسین اتیش سوزوندین و همه جا رو بهم ریختید

محمد طاها شیرین و دوست داشتنی همبازی جدیدت که از وقتی راه افتاده از شما عقب نمیمونه

 

اینم یه سری دیگه از مهمونهامون که شما مشغول پذیرایی ازشون هستی تو اتاقت علی رضا و محمد نوه های دختر خاله بابایی

خوب اینم یه مهمون دیگه شما فاطمه جون دختر پسر خاله محمد من که کلی دوستت داره و با هم بازی میکنید که این بار بیچاره با دوچره مجبور بود دور اتاق بگردونتت

خوب اینجا هم خونه فاطمه جون رفته بودیم و تو اتاقش کلی با شما بازی کرد

 

عید دیدنی خونه زینب جون که شما تو راه خوابت برد تا برسیم النا هم خوابیده بود این شد که یه عید دیدنی اساسی کردیم با زینب جون شب البته مجدا برای شام برگشتیم اونجا و شما عوض عصر رو حسابی در اوردید

عید دیدنی خونه خاله نسرین

در حال خوردن چندمین شیرینی و فرار از دست من

خوب این عید دینی مجدد خونه زینب جون که هر دوتون بیدار سر حال بودیم محمد طاها هم بهتون اضافه شده بود

اینم گوشه از مراسم رفتن به مهمونی بود که شما بدو بابا بدو تا بیای سوار ماشین بشی بابا رفت اشغال بندازه تو سطل که شما در رفتی

بعدشم بدو بدو

بعدشم چلوندنت حسابی

و باز هم تکرار این فرار و گریز ایسانی

این بار توسط ماشین حالا تو بدو ما گاز بده

عید دیدنی خونه خاله مریم که از خوردن شکلات سنگی ها سیر نمیشدی

اینم گربه ارغوان که از دست بچه ها فراری بود و میرفت یه گوشه قایم میشد بیچاره

اینم چند تا عکس که خیلی دوسشون دارم

اینم تنها عکسی که خانمی افتخار دادن با من بندازن تو این ایام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

محبوبه مامان الینا
19 فروردین 93 18:51
سلام عزیزم.سال نو مبارک چه هفت سین جالبی به به مادر و دختر چه تیپی زدین
✿مامان فرزانه✿
پاسخ
سلام محبوبه جونم بازم شما ما رو شرمنده کردی ممنونم عزیزم
جیران بخشنده
21 فروردین 93 12:02
وااای چه سفره هفت سین خوشگل و باسلیقه ای چه مادر و دختر خوشگلی
مامان مهرناز
21 فروردین 93 15:32
سلاااااااااااااااااااااااااام عیدتون مبارک چه هفت سین خوشکلی قربونت برم خاااااااله مثل همیشه خوش تیپ-خوشکل-شییییییییییییییییییییییییییییییییییطون
✿مامان فرزانه✿
پاسخ
سلام عزیزم عید شما هم مبارک باشه گلم شیطـــــــــــــــــــون رو خوب اومدی از تو عکسها که همه بفهمنن از نزدیک ببینن چی میگن
مامی محمود
22 فروردین 93 16:36
سلام به به چ هفت سین خشگلی دست مامانی درد نکنه.چه لباسای نازی خریدی عزیزگ مبارکت باشه.قربون این فرار کردنات .عکسای اخریم خیلی نازبودن ایشالاهمیشه بشادی .خصوصی داری مامانی
✿مامان فرزانه✿
پاسخ
ممنونم عزیزم چشماتون قشنگ میبینه