احوالات فروردین 93
این روزهامون هم چنان داره به دید بازدید های جامونده میگذره گاهی مهمونی میرفتیم گاهی مهمون داشتیم این عکس هم واسه روزیه که خاله مریم داشتن میومدن خونمون و شما رو حمام کرده بودم و از خستگی در حین تلویزیون دیدن خوابت بره بود
خاله جون با خاله اعظم اومدن و خاله اعظم در حال ساختن خونه برای سر گرم کردن شما بود
کلا هم کارت شده بود تو این ایام عیدی کفش های پاشنه بلند منو بپوشی و تو خونه راه بری اونم از نوع حرفه ایش که باهاشون بدو بدو هم میکردی
بعد از رفتم خاله اینا خاله اعظم موند تا شما رو ببره خونه عزیز و من بابایی هم بریم کمی خرید کنیم
اینم یه روز در حال خرید تو پاساژ که همیشه باید 2 دو سوار این اسب بشی
حیاط خونه عزیز اینا که هر کاری میکرم یه لحظه اروم بشینی به دوربین نگاه کنی تا عکس بندازم گوش نمیدادی
اینم پارک تقریبا جدید سر فاز که تا حالا نرفته بودیم فقط سرسره داره اونم با ارتفاع های خیلی خیلی بلند که تو این منطقه پارک با این همه سرسره ندیده بودم
موقع بالا رفتن هم میگفتی مامان عکس بنداز
منم یه دور باهات سوار سرسره شدم سایزش خیلی بزرگ بود و میشد ادم بزرگ ها هم سوار شن ولی واقعا توش ترسناک بود من که حول کرده بودم مگه حالا به تهش میرسیدیم
نمیدونم چرا از ردیف دوم پله ها نمیتونستی بری بالا و میگفتی میترسم و چهار دستو پا میرفتی بالا خیلی برام عجیب بود
اینم شیطون زبون دراز من
و یه دختر شیطون دیگه که بادیدن جمع شدن ابها در یکجا نمیتونه جلویه خودش رو بگیره و شیرجه میرو توش واسه بپر بپر
بعدش رفتیم یه پارک دیگه که تاب داره تا کمی تاب بازی کنی
2 سال 7 ماه 14 روز
اینم یاد ایام گذشته تو همین پارک وقتی که 8 ماهت بود عزیزکم
کچل کچل بودی چقد من غصه میخوردم که مو نداری
و این هم یاد ایامی با عزیز جون تو همین پارک در سن 8 ماهگیت
و اما بگم از دختر عروسمون که کارمون هر روز شده لباس به قول خودت عروس پوشیدن کفش عروس پوشیدن و گاها تل زدن اونم فقط به این مدل و گذاشت اهنگ و رقصیدن و عرض اندام کردن جلو اینه اونم با کلی عشوه ناز
موقع عوض کردن کانال تا اهنگ بشنوی سریع میدویی تو اتاقت و میگی
مامان لباس عروسم کو .بپوشون. نانای بذار .کفشم کجاست بپوشم
اگه هم من نرسم بهت که بیخیال لباس عروس بشی زودی خودت لباسات رو در میاری و در کمدت رو باز میکنی و با انتخاب خودت لباس انتخاب میکنی و مپوشی واسه نانای هر لباسی رو هم قبول نداری به عنوان لباس عروس بگما
یه پست اختصاصی واسه حرف های جدیدت باید بذارم کلی صحبت میکنی همش هم با عروسکات داری تنهایی بازی میکنی و کلی داستان برای خودت میسازی موقع بازی چند تا از این طور بازی کردن هات رو متنش رو برات مینویسم
کلی هم شعر حفظ کردی که تو اولین فرصت برات مینویسم
دختر شیرینم خیلی دوست دارم الان ساعت 25 دقیقه بامداد و شما در خواب ناز به سر میبری خواب ها خوب ببینی عزیزم