☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

زندگی قشنگ ما وقتی داشت یکنواخت میشد خدا یکی از ستاره هاش رو کم کرد و به ما هدیه داد تا زندگی ما روز به قشنگ ترو شیرین تر شود وما باهمه وجودمان پاره تنمان عصاره زندگی مان را دوست داریم وتولدت را جشن می گیریم   مامان فرزانه و بابا مهدی   ...

ایسان خانم هر جایی می خوابه عادتشم اینه که دستش یا رو صورتش باشه یا  زیر چونش       پشت بابایی   رو شیمک اقا جون   ...

اقا جون دختر گلم بابای مامانی مامان عزیز مامان مامانی عزیز مامان بابایی ...

ایسان جونم دیروز نوبت واکسن 6 ماهگیت بود با هم رفتیم خانه بهداشت تا واکسنتو بزنی مثل همیشه دخترم اصلن اذیت نکردو فقط یه زره گریه کرد زودم ساکت شد دخترم خیلی قویه     زیاد تب نکردی  ولی شب خیلی دیر خوابیدی بعد اینم که خوابیدی هی نصف شب بیدار می شدی یکم تبت بالا رفته بود بیقراری میکردی خلاصه نذاشتی مامانی تا صبح بخوابه ولی اشکالی نداره صبح حالت خوب خوب بود .از امزوز باید قطره اهن بخوری خانم دکترم گفت از امروز فرنی می تونی بخوری امروز 4 تا قاشق غذا خوری سرلاک خوردی کلی ام حال کردی باهاش بعدشم کلی آب می خوری آبم خیلی دوست داری  ...

زهرا و امیر علی نی نی های پسر عموی بابائین زهرا جون امسال رفته مدرسه امیر علی 1 سال  چند ماهست امیدوارم با هم دوستای خوبی بشین ...

این دخمل خانم نی نی دختر خاله زینبه اسمشم الناست النا خانم الان 2 ماهشه و از شما دو ماهو نیم کوچیکتره یه زره که بزرگتر بشین با هم همبازی میشین اینجا خونه دختر خاله زینبه ایسان جونم 6 ماهشه النا خانم 3 ماهشه قربون دوتاتون برم ...

این اولین گرشه که با مامان و بابایی می ری با هم رفتیم برج میلاد       ...

این لباسهای خوشگلو مریم خانم برات بافته وای که چقد توش ناز میشی           این لباس خوشگلرو هم خاله اعظم برات با قلاب بافته   ...

موقع خواب خیلی شیرینی   ...

یاد گرفتی با صدا میخندی هر کس به صورتت نگاه می کنه بهش می خندی       ...