ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

روزانه

دختر گلم این چند هفته گذشته نمیرسم برات مطلبی بذارم و وبلاگت رو آپ کنم البته جایی هم نمیریم که بخوام عکس ازت بندازم خونه هم که اکثرا نیستیم معمولا از سه شنبه تا شنبه خونه عزیز هستیم که تنها نباشن و پنج شنبه ها هم که ختم قران و شام داریم خونه عزیز  کلا ریتم زندگیمون خیلی عوض شده تا بخواد به روال عادیش برگرده زمان میبره به گل دخترم خیلی سخت میگذره چون وقتی برایه بازی و بیرون بردنش ندارم موقعی هم که میایم خونه خودمون فقط باید لباس بشورم و اتو کنم که خیلی از وقتمو میگیره دسته عزیز اشرف درد نکنه که باز میاد و تورو میبره خونشون و پارک تا یکم تفریح کنی انشاالله بعد از چهلم اقا بزرگ جبران میکنیم برات عزیزم روز پدر مصادف شده بود با چهلم اق...
7 خرداد 1392

روزها در گذرند ....

الان که دارم مینویسم ساعت 12:15 شبه با اینکه خیلی خسته ام ولی دلم خواست کمی برات بنویسم این چند روز همش خونه عزیز بودیم تا تنها نباشن تقریبا با امروز 13 روز از فوت اقا بزرگ میگذره پنجشنبه هر هفته هم مراسم  ختم قران تو خونه داریم و خرج میدیم یه جورایی بدنمون دیگه داره کم میاره 13 روزه که همش سر پا بودیم و مشغول پذیرایی تو هفته هم نوبتی خونه عزیز میمونیم تا چهلم اقا بزرگ  در بیاد  دختر گلم این چند رو خیلی اذیت شدی گلکم سه چهار روز اول رو خونه خاله فریبا و عزیز اشرف بودی تا من بتونم بدون نگرانی از رسیدگیه به تو به کارها برسم ولی بقیه روزها پیش خودم بودی و تو این شلوغی نمیشد ازت توقع داشت که یک جا بند بشی و بدو بدو نکنی خلاصه هم ...
29 ارديبهشت 1392

دریاچه شهدایه خلیج فارس (چیتگر خودمون)

امروز خبر دار شدیم که دریاچه چیتگر افتتاح میشه چون ماشین هم امروز دستمون بود با خاله فروغ و عزیز رفتیم دریاچه رو ببینیم سر راه خاله نسرین روهم برداشتیم و با هم رفتیم جاتون خالی چه هوایی بود چه نسیمی بود که ادم یاد هوایه کیش مینداخت دوستایه تهرانیم حتما برن یه سر به ایسان که خیلی خوش گذشت کلی کیف کرد دخملم   پارک به دست آقایه قالیباف افتتاح شد و البته ما که ایشون منتظر ما نموندن و خودشون زحمت افتتاح رو کشیدن اینم ماکت دریاچه عاشق این دوتا عکستم که شرارت از قیافت میباره اینم فواره هایه  موزیکال که خیلی واست جالب بود و کلی لذت بردی همش...
15 ارديبهشت 1392

یه گردش سه نفری

یعد از مدتها یه سر رفتیم جاده چالوس تو این 1 سالی که اومدیم اندیشه فکر میکردیم هر هفته میریم چالوس ولی صد افسوس از بازی روزگار که الان داره سالمون به سر میاد و دفعه یه اولی بود که تو این یک سال تونستیم بریم این یکی دوهفته موعد تمدید مونه خدا به داد برسه با این گرونی خونمونو  پارسال 15 رهن کردیم الان بنگاه گفته 23 میلیون رهنشه خدا کنه امسال دیگه این صاحب خونه باهامون کنار بیاد انصاف نیست تو یک سال 8 میلیون اضافه بشه رهن خونه خلاصه ساعت 1 تازه تصمیم گرفتیم بریم تو جاده چالوس جوجه بزنیم بدو بدو وسائل اماده کردیم و رفتیم تو جاده حالا بابا گشنشه میگه اولایه جاده خوبه منم میگم نه که نه بریم تا شهرستانک خلاصه رفتیم که برسیم حالا مگه میرسیدیم...
8 ارديبهشت 1392

اندر احوالات 20ماهگی

خانم گل علاقه ای به حرف زدن به زبون ما نشون نمیده ولی به زبونه خودش تا دلتون بخواد حرف میزنه شعر میخونه ما رو دعوا میکنه بعضی وقتا میگم فکر کنم تو بیمارستان عوضش کردن این به یه زبونه دیگه حرف میزنه که ما بلد نیستیم چنان با اب و تاب برامون توضیح میدی و دستاتو تکون میدی که نگو نپرس همه چیزهایی که میخوای رو با پانتومییم بهمون میفهمونی حتی اب هم که میخوای میری دم یخچال وایمیستی یعنی اب میخوام کارات خیل جالب شدن بستی رو موقعی که بابا هست  فقط میخوای میری بغلش اشپزخونه رو نشون میدی بعد ظرف قاشق چنگالا قاشق خودت بر میداری و بعدش فریزر رو نشون میدی که جایه بستنیاست بعدم که برداشتی بدو بدو میری میشینی زمین و تا تهشو خودت تنهایی میخوری ...
4 ارديبهشت 1392

بازم پارک (ولی این بار خیلی متفاوت )

امروز با خاله سمیه و پانیذ رفتیم پارک حامی هوا دوباره  سرد و بادی شده  پارکهایه دیگه نمیشد رفت  و به ناچار دوباره رفتیم پارک حامی ولی این بار خیلی متفاوت بود و کلی بهمون خوش گذشت این بار بچه هایه زیادی اونجا بودن و هنوز زمین نذاشته میخواستی بری بازی کنی تا گذاشتمت زمین دویدی رفتی تو اسختر توپ چنان خودتو از نردش انداختی تو توپها که من این شکلی شده بودم اول از این که این مدلی رفتن تو استخر رو از کجا یاد گرفتی دوم هم اینکه یا تو اون ایسان هفته پیش نیستی یا اینجا اونجایی نیست که دفعه پیش اومدی خلاصه عکس العملت خیلی واسم جالب بود از دیدن بچه ها   دوتا نی نی جیگر اماده واسه رفتن بیرون ...
2 ارديبهشت 1392

یه پارک جدید واسه ایسان خانم

بالاخره یه پارک سر پوشیده واسه خانم گل پیدا کردم جایه خوبی بود ولی نمیدونم چرا زیاد خوشت نیومد شاید چون بچه هایه زیادی اونجا نبودن یکم غریبی میکردی و زیاد از  وسایل بازی خوشت نیومده بود تو استخر توپ که اصلا نموندی یکم تاب بازی کردی و سر سره ولی عاشق میز و صندلیا شده بودی و همش میشستی رو اونا دفعه بعد که بریم حتما باید برات دفتر نقاشی و مداد رنگی بر دارم تا نقاشی بکشی یه دونه دخمل کوچولو اونجا بود کمی باهاش بازی کردی ولی نمیدونم چی شده بود اصلا نمیخواستی بازی کنی خیلی واسم عجیب بود به خدا فکر کنم از این به بعد باید با پانیذ و مامانش بریم تا به هر دوتون خوش بگذره و شما هم یکم بازی کنی   مدل جدید تلویزیون نگاه کرد...
29 فروردين 1392

خدایش بیامرزد

امروز متاسفانه باخبر شدیم که شوهر خاله عزیز و مهربانم به خاطر بیماریه سرطان به رحمت خدا رفتند به خاله عزیزم و دختر خاله و پسر خاله هایه عزیزم تسلیت میگویم  روحشان شاد  و یادشان گرامی   به خاک سپاری روز جمعه تاریخ 23 فروردین 1392 قطعه 232 خانواده شهدا روحش شاد و یادش گرامی   ...
25 فروردين 1392