ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

مهارت های غذا خوردن

جقله مامان تو غذا خوردن پیشرفت های جدیدی داری میتونی بطری ابمیوه تو بگیری دستت و خودت بخوری گلکم انقدر با هول ابمیوه میخوری که یادت میره نفس بگیری و گاهی میپره گلوت اما بگم از اولین تجربه  خوردنت بابایی عاشق بستنی  البته به قول خودش عاشق ته تهشه یعنی نونش بابای داشت بستنی می خورد که شما با اون نگاهت که دل همرو میسوزونه به بستنی ودهن بابایی نگاه میکردی که بابایی دلش نیومد به شما نده و گرفت جلو دهنت چند بار مک زدی سردیش اذییتت میکرد ولی چند لحظه بعد با لثه هات یه تیکه ازش کندی خوردی خیلی خوشت اومده خلاصه بستنی بابایی رو خوردی دیگه کار بابایی در اومده باید برای شما هم بستن...
19 فروردين 1391

عید دیدنی خونه خاله فریبا

ایسان جونی اومده عید دیدنی خونه خاله فریبا       فرانک خانم انگشتش شکسته با باباییش شیطونی کرده بوده اخه     ایسان جونی در حال ورق بازی کردن با عمو فرید و بابایی خیلی هم حرفه ای بازی میکنه ...
19 فروردين 1391

اولین 13 بدر

                                                 اهای سیزدتون به در  دشمناتون در به در  رفقاتون گل به سر  گرفتاریاتون زود به در    خوشیحاتون هزار برابر   این اولین سیزده بدر دختر گلمه با مامان باباش که خیلی هم خوش گذشت دخترم امروزم مثل همیشه خوش اخلاق بودی  اولش یکم بازی کردی بعد گذاشتمت تو اغوشی و رفتیم دوتایی یه دوری زدیم همون تو هم خوابت برد اینم چندتا عکس از امروز ...
16 فروردين 1391

11 به در ایسان با عموها

    یازدهم عید باعموها و عزیزت اینا رفتیم چیتگر خیلی خوش گذشت دختر گلمم بعد اینکه بازی کرد دیگه خسته خسته شد گرفت یه 2 ساعتی تو ماشین عمو طاهر خوابید اینم یه سری از عکسهای اون روز جیگرم در حال اماده شدن برای زبون درازی و صدا در اوردن با زبون اون چه صدایی   اینم زینب خانم دختر عمو ایسان بابایی در حال خندوندن ایسان ایسان جونی خواب بودی نشد عکس سه نفری بگیریم ...
11 فروردين 1391

قل خوردن

                                                       گل مامان یاد گرفتی قل می خوری و دور تا دور خونه می چرخی یا اینکه   روزانو عقبکی می ری و معمولا  سر از جاهایی مثل زیر تلویزیون یا بوفه درمی یاری که دیگه گیر میکنی و باید بیایم درت بیاریم مثل امروز که زن عموهات مهمونمون بودن و  شما هم سر گرم چرخیدن بودی که سر از زیر بوفه در اوردی بلا خانم شیطون شدییا   ...
9 فروردين 1391

ایسان 8 ماهه شد

ایسان جونم هفت ماهش تموم شد و رفت تو 8  ماه  امروز با هم رفتیم خانه بهداشت تا قد و وزنتو چک کنم خانم بهداشت چک کرد و گفت که ایسان خانم دخمل خوبی بوده و خوب غذا خورده و به جای 300 گرم 600 گرم وزن اضافه کرده افرین دختر گلم از امروز میتونی غذا های جدیدی بخوری مثل             و خیلی چیزای خوشمزه دیگه ...
7 فروردين 1391

آش دندونی

بلاخره برای ایسان جونیم آش دندونک پختم یعنی عزیزش پخت اونم با کلی دنگ و فنگ چندتا مهمون دعوت کردیم تا همه دور هم آش دندونی ایسان جونو بخورییم شما هم مثل همیشه با خوش اخلاقی کمک مامانی کردی و گذاشتی من به کارام برسم الاهی قربونت برم که انقده خوبی دختر گلم یه کارت خوشگلم برات درست کردم که به عنوان یادگاری از این روز و اولین دندونت به مهمونا دادم    هنوز داری سعی میکنی چهاردستو پا بری ولی هنوز نتونستی   پسر عموت محمد حسین و دختر عمه ات معصومه   اینم النا دختر دختر خاله مامانی که تو مهمونی همش خواب بود وقتی همه رفت...
28 اسفند 1390

بازی

كودك هفت ماهه در ابتداي مسير حرف زدن است و نياز دارد ياد بگيرد كه صداها كلمات را تشكيل مي دهند، كلمات به يكديگر وصل مي شوند تا جمله ها ساخته شوند و جمله ها با يكديگر تركيب مي شوند تا داستانها به وجود بيايند. بنابراين تا مي توانيد با او صحبت كنيد و در زمان بازي هم با او حرف بزنيد تا بيشتر تشويق شود.   كودك در اين سن چگونه بازي مي كند؟   -         در صورت تكيه به مبل، مي تواند وزن خود را تحمل كند. -          مي تواند در حالي كه به مبل چسبيده است از محلي به محل ديگر راه برود. -          روي ...
21 اسفند 1390