ماشین سواری
عاشقتم وقتی که سوار ماشین میشیم بدون هیچ غرزدنی میشنی تو صندلیه خودت و بعد چند دقیقه هم خوابت میبره البته به همین راحتی ها هم که میگم نبود تا قبول کنی تنها بشینی اصلا بزار برات کامل تعریف کنم دخملم از وقتی که صندلی ماشین قبلیتو عوض کردیم به این صندلیت عادت نداشتی و وقتی سوار میشدیم انقدرگریه میکردی که بابایی کلافه میشد و من در میاوردمت هر چی به این بابایی میگفتم طاقت بیار بابا جان عادت میکنه قبول نمیکرد که نمیکرد تا اینکه فهمیدم وقتی که سوار میشیم اگر بر نگردم عقب و بهت نگاه نکنم و باهات صحبت نکنم خیلی راحت میشینی تو صندلیت و خوابت میبره تا چند وقت تا با بابایی می شستیم تو ماشین زودمیگفتم باهاش حرف نزنیا نگاهش نکنیا بابایی هم بالاخره حرف گوش داد و الان دیگه راحت میشینی البته الان دیگه این طوری نیست و کلی باهات حرف میزنیم شما هم که نگو همش داری حرف میزنی ولی چه فایده که هنوز ما نمی فهمییم چی میگی بعضی وقتا انقدر مظلوم میشینی که دلم برات میسوزه تنها میشینی عقب و نمی تونی حرف بزنی و حوصلت سر میره و خوابت میبره با این وجود عاشقتم عاشقتم عاشقتم
خنده هایه شیرین
و چند لحظه بعد خواب شیرین