ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

اندر احوالاته اخرین روزهایه 17 ماهگی

1391/11/12 0:14
1,766 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش از حموم که در اومدیم طبق معمول با گوش پاک کن گوشاتو پاک کردم شما هم مشغوله بازی با عروسکت بودی که گوش پاک کن رو از من گرفتی و شروع کردی به پاک کردن گوشه عروسکت بعدش هم ....

در اوردن لباسه عروسکت

اون عروسکه کناره تصویرو میبینی انقدر موهاشو شونه زدی که موهاشو از ته کندی و شده اینجوری کچل

بعد اینکه لختش کردی رفتی ترازو رو اوردی و مثل من که شما رو وزن میکنم نی نی تو وزن کردی مامانی قربونت بره که انقدر خوب ادایه مامانی رو در میاری

اینم یه عکس از تو و دوستت پانیذ که چند روز پیش خاله سمیه (همسایمون) جایی کار داشت و گذاشته بودش پیش ما دوستایه خوبی با هم هستین با اینکه دخترم 6 ماه از پانیذ کوچیکتره ماشاالله خیلی نسبت بهش درشت تره پانیذ خانم امروز دستش درد نکنه چند لحظه چشمه منو دور دید و یه گازه خیلی بد از انگشته شصتت گرفت که جاش خیلی بد رو دستت مونده بود انگشتت هم انقدر سفت گاز گرفته بود سیاه شده بود خوب دیگه چیکار میشه کرد بچه ان دیگه

چند روزه پیش هم با خاله فریبا و عزیز اینا رفتیم دیدنه عمو مهدی که از کربلا اومده بودن اونجا هم تا دلت خواست با محمد پسر دختر عمو زهره کلی بازی و شیطنت کردید سر شام هم یدونه از بشقابهایه زن عموم رو شکستی

ابنجا تازه محمد رو دیدی و داری باهاش اختلات میکنی

چند لحظه بعد صمیمی شدید و دارید دنبال بازی میکنید

حالا هم کار به جاهایه باریک کشیده

بعد از کلی شیطنت بگم چرا قیافت اینجوری شده و انقده مظلوم نشستی و بغض تو گلوته مادر قربونه اون غمه چشمات برم عموفرید دعوات کرده و گفته همین جا بشین و جنب نخور 

شما هم که از عمو فرید خیلی میترسی و تا دعوات میکنه و بغلت میکنه زودی بغض میکنی و میزنی زیره گریه البته بگم عمو فرید خیلی دوست داره ولی نمی دونم چرا دوست داره اینجوری سر به سرت بزاره

دختر خاله زینب هم بلاخره این هفته اومدن خونمون شما هم با النا جونم کلی بهتون خوش گذشت نمیودن اون شب چی خورده بودی که یه جورایی قات زده بودی و نمی شد کنترلت کرد همش هم چپ و راست  صورته النا رو میگرفتی و بوس میکردی بیچاره النا از دسته تو چی کشید

این تل سر رو هم خاله اعظم برات از شاهرود اورده بود دستش درد نکنه

اینم چند تا عکس از النا خانم در حاله چشیدنه طعمه دسته دوچرخه شما

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان بنیتا
12 بهمن 91 3:01
قربونت برم که انقدر بامزه کارای مامانی رو تقلید می کنی
عکسا خیلی جالب بودن ولی دلم برای آیسان جونم سوخت که وقتی عمویی دعواش کرده انقدر مظلوم به دوربین نگاه می کنه
عزیزززززم خیلی دوست داشتنی هستی


مرسی خاله جونم
محبوبه مامان الینا
12 بهمن 91 8:04
فدات شم که اینقدر قشنگ با عروسکا بازی میکنی و ادای مامانی رو درمیاری عزیزم
اااااای پانیذ شیطون دست شاهزاده خانوم مارو گاز گرفتی
آفرین آیسان عزیزم که اینقدر روابط عمومی بالایی داری و سریع با محمد اخت شدی
عزززززززززیزم جیگرم کباب شد اونقدر مظلوم نشستی فدات شم خاااااله جووووون
نمیدونم چرا بعضی از این عموها محبتشون رو این مدلی به بچه ها ابراز میکنن



نمیدونم چرا اخه عاشق در رفتنایه ایسان از دستشه وقتی صداش میکنه ایییییییییسان
محبوبه مامان الینا
12 بهمن 91 8:05
تل سرت هم خیلی بهت اومده آیسان ناااااااااز توپولی


ممنونم خاله ای
آناهیتا مامانیه آرمیتا
12 بهمن 91 16:52
عزیییزم مامان کوچولوووو خیلی نازی
الهی چقدرناراحت شدم که گازت گرفته دوستت آیسان گلی
وای مامانی چقدربده که آدم نمیتونه عکس العملی نشون بده فقط بایدغصه بخوری و بگی بچه ان دیگه ببوس گل دخترنازو


با تظرت کاملا موافقم
مامی روژان
13 بهمن 91 23:30
چه دختر نازی دارین خدا حفظش کنه


لطف دارید
مامان آنی
14 بهمن 91 16:25
مامان شدن چه بهت میاد جیگر با اون تل خوشگل و لباس ناز


مرسی خاله ای
مهسا مامی کیارش
15 بهمن 91 0:37
الهی من بگردم این وروجک شیطون رو که روز به روز شیطونتر و شیرین تر میشه. آیسان جون این لباست با اون تل سرت خیلی بهت میاد خیلی خیلی خوشمل تر شدی عسلم یه عالمه بوس برای پرنسس آیسان


ممنونم خاله ای لطف دارید
سمیرامامان پرنیان
8 اسفند 91 16:07
مامان کوچولوی شیطون


خیلی هم شیطون