اندر احوالاته اخرین روزهایه 17 ماهگی
چند روز پیش از حموم که در اومدیم طبق معمول با گوش پاک کن گوشاتو پاک کردم شما هم مشغوله بازی با عروسکت بودی که گوش پاک کن رو از من گرفتی و شروع کردی به پاک کردن گوشه عروسکت بعدش هم ....
در اوردن لباسه عروسکت
اون عروسکه کناره تصویرو میبینی انقدر موهاشو شونه زدی که موهاشو از ته کندی و شده اینجوری کچل
بعد اینکه لختش کردی رفتی ترازو رو اوردی و مثل من که شما رو وزن میکنم نی نی تو وزن کردی مامانی قربونت بره که انقدر خوب ادایه مامانی رو در میاری
اینم یه عکس از تو و دوستت پانیذ که چند روز پیش خاله سمیه (همسایمون) جایی کار داشت و گذاشته بودش پیش ما دوستایه خوبی با هم هستین با اینکه دخترم 6 ماه از پانیذ کوچیکتره ماشاالله خیلی نسبت بهش درشت تره پانیذ خانم امروز دستش درد نکنه چند لحظه چشمه منو دور دید و یه گازه خیلی بد از انگشته شصتت گرفت که جاش خیلی بد رو دستت مونده بود انگشتت هم انقدر سفت گاز گرفته بود سیاه شده بود خوب دیگه چیکار میشه کرد بچه ان دیگه
چند روزه پیش هم با خاله فریبا و عزیز اینا رفتیم دیدنه عمو مهدی که از کربلا اومده بودن اونجا هم تا دلت خواست با محمد پسر دختر عمو زهره کلی بازی و شیطنت کردید سر شام هم یدونه از بشقابهایه زن عموم رو شکستی
ابنجا تازه محمد رو دیدی و داری باهاش اختلات میکنی
چند لحظه بعد صمیمی شدید و دارید دنبال بازی میکنید
حالا هم کار به جاهایه باریک کشیده
بعد از کلی شیطنت بگم چرا قیافت اینجوری شده و انقده مظلوم نشستی و بغض تو گلوته مادر قربونه اون غمه چشمات برم عموفرید دعوات کرده و گفته همین جا بشین و جنب نخور
شما هم که از عمو فرید خیلی میترسی و تا دعوات میکنه و بغلت میکنه زودی بغض میکنی و میزنی زیره گریه البته بگم عمو فرید خیلی دوست داره ولی نمی دونم چرا دوست داره اینجوری سر به سرت بزاره
دختر خاله زینب هم بلاخره این هفته اومدن خونمون شما هم با النا جونم کلی بهتون خوش گذشت نمیودن اون شب چی خورده بودی که یه جورایی قات زده بودی و نمی شد کنترلت کرد همش هم چپ و راست صورته النا رو میگرفتی و بوس میکردی بیچاره النا از دسته تو چی کشید
این تل سر رو هم خاله اعظم برات از شاهرود اورده بود دستش درد نکنه
اینم چند تا عکس از النا خانم در حاله چشیدنه طعمه دسته دوچرخه شما