پاسخ به دعوته یه دوست
چند روز پیش دوسته خوبم گل ناز جان مامی بنیتا جونم منو دعوت به یه مسابقه کرد که به 1 سوال جواب بدم
هدفتون از ساخت این وبلاگ چی بوده
درست اسفند ماهه پارسال بود که با این سایت اشنا شدم و تصمیم گرفتم من هم سهمی در این دنیایه مجازی داشته باشم و بتونم لحظاتی از بزرگ شدنه پاره ای از وجودم رو به یادگار براش بزارم تا زمانی که خودش دست به نوشتن برداره
دخترم دوست دارم بدونی که چطور لحظه لحظه باتو بودیم با تک تک قدمهایت تک تک نگاه هایت تک تک خنده ها و گریه هایت با تو شاد بودیم با تو خندیدیم با تو گریستیم
بدان که چگونه بودی وچگونه خواهی بود هر چند که ما ندانستیم چگونه این چنین شدیم و قدر نمیدانیم تمامه این لحظاته بودن در کنارشان را
تو بدان چون تو هم روزی به مانند من خواهی نوشت برایه کودکی عزیز تر از جانت
و قدر میدانی و میدانیم این لحظاته با هم بودنمان را
عاشقانه دوستت می داریم
ای عزیز تر از جانمان
3 تا از دوستایه گلم رو هم باید به این مسابقه دعوت کنم و من از
روشا جون و مامان اتنا
اوا جون و مامان صفورا
محمد طاها و محمد حسین مامان افسانه دعوت میکنم
دوستایه گلم کم لطفیه من رو ببخشید
تقریبا دوستایی رو دعوت کردم که هنوز دعوت نشدن