واکسن 18 ماهگی
دیروز با هم رفتیم خانه بهداشت تا هم واکسنت رو بزنم و هم چکاپ برایه قد و وزن بشی از شانس ما واکسن رو فقط روز هایه چهارشنبه میزدند ولی چون من از راه دور اومده بودم و خودشون اشتباهی برام تاریخ زده بودند استثنا قائل شدن و واکسنت رو زدن یکی به پایه چپت یکی به دستت راستت و قطره از اونجایی که زورت خیلی زیاد شده و از دستمون در میرفتی به سختی واکسنتو زدم امروز رو تب میکنی و یک هفته دیگه تنت دونه میزنه این اخرین واکسنت بود تا 6 سالگی
خدا روشکر فقط دیروز تب داشتی و امروز تبت قطع شده فقط موقع راه رفتن لنگ میزنی خیلی دلم برات میسوزه که درد میکشی همش رو نوک پنجت راه میری
وزنت11/600
قدت82
دور سرت هم46
یه مسواکه انگشتی هم برات دادن تا دندونات رو تمیز کنی من خودم برات مسواک خریدم و خودم تمیز میکردم خمیر دندون مخصوصه بچه ها هم برات گرفته بودم و استفاده میکردم که دیروز فهمیدم این خمیر دندون ها برایه بچه هایه بالایه 2 ساله و نباید خورده بشه و فلوراید داخلش میتونه باعث مسمومیت بشه
هفته پیش شروع کردم به خونه تکانی عزیز اشرف هم اومد خونه ما که پیش تو باشه تا من به کارهام برسم کلی باهم بازی کردید دست عزیز رو میگرفتی هی از این اتاق میبردی تو اون اتاق بیچاره دیگه از نا افتاد بعدش کلید کردی به تابت که سوار شی عزیز هم سوارت کرد و نشت جلوت که تابت بده من داشتم تو اتاق کار میکردم که دیدم عزیز داره میگه ایاسن بشین نکن که یهو یه صدایه گرومب اومده و بعدش صدایه گریه تو و ناله عزیز سریع اومد بیرون دیدم خواستی خودتو از تو تاب بلند کنی که تاب لنگر انداخته و صندلیش برگشته به طرفه زمین انقدر سریع اتفاق افتاده بود که عزیز که چند قدمیت بود نتونست بود بگیردت خلاصه چون زمین هم سرامیک بود بد جوری صورتت خورده بود زمین سریع بغلت کردم تا اروم بشی اما یکی باید عزیز رو اروم میکرد بیچاره کلی خودشو لعنت میکرد که چرا این جوری شد و هی میخواست بغلت کنه که هم خودش اروم بشه و هم شما که دید داره از دهنت و دماغت خون میاد ...
اونموقع بود که عزیز گریش گرفته بود و میگفت داره خون میاد چی کارش کنم منم هر چی میگفتم مامان جان اروم باش چیزی نشده لبش یکم پاره شده و خوب میشه اروم نمیشد خلاصه به زور عزیز رو اروم کردم و گفتم برو تو اتاق ایسانو نبین من ایسان رو اروم میکنم و میخوابونمش که حرف گوش کرد و شما هم اروم شدی و خوابت برد رویه بینیت کمی زخم شد و کمی هم لبت پاره شده بود که زود خونش بند اومده بابایی که شب دید گفت حتما ببر عکس بنداز یه وقت نشکسته باشه
منم دیرو بردمت دکتر برات عکس بنویسه بعد از زدن واکسن باهم رفتیم و از بینیت عکس انداختیم البته خیلی به سختی صورتت رو نگه داشتم تا ازت عکس بندازن ولی خدا رو شکر شکستگی نداشت و به خیر گذشت از دکتر هم اومدنی تو راه پارک بود بردمت تا کمی بازی کنی عزیزه دل مامان
هنوزم بینیت کمی کبود
فراموش کردم بنویسم این هفته یه اتفاق بد دیگه افتاد و به خاطر نوسان برق تلویزیون و ماهوارمون سوخت تلویزیون که بردش سوخته بود و 370 هزارتومان تعمیرش برامون اب خورد ماهواره هم که فکر نکنم درست بشه هنوز 2 ماه نبود که 300 هزار تومان خریده بودیمیش خلاصه این دمه عیدی داره از درو دیوار برامون میباره خدا به خیر کنه تا شب عید