ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

واکسن 18 ماهگی

1391/12/9 14:05
490 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز با هم رفتیم خانه بهداشت تا هم واکسنت رو بزنم و هم چکاپ برایه قد و وزن بشی از شانس ما واکسن رو فقط روز هایه چهارشنبه میزدند ولی چون من از راه دور اومده بودم و خودشون اشتباهی برام تاریخ زده بودند استثنا قائل شدن و واکسنت رو زدن یکی به پایه چپت یکی به دستت راستت و قطره از اونجایی که زورت خیلی زیاد شده و از دستمون در میرفتی به سختی واکسنتو زدم امروز رو تب میکنی و یک هفته دیگه تنت دونه میزنه این اخرین واکسنت بود تا 6 سالگی

خدا روشکر فقط دیروز تب داشتی و امروز تبت قطع شده فقط موقع راه رفتن لنگ میزنی خیلی دلم برات میسوزه که درد میکشی همش رو نوک پنجت راه میری

وزنت11/600

قدت82

 

دور سرت هم46

یه مسواکه انگشتی هم برات دادن تا  دندونات رو تمیز کنی من خودم برات مسواک خریدم و خودم تمیز میکردم  خمیر دندون مخصوصه بچه ها هم برات گرفته بودم و استفاده میکردم که دیروز فهمیدم این خمیر دندون ها برایه بچه هایه بالایه 2 ساله و نباید خورده بشه و فلوراید داخلش میتونه باعث مسمومیت بشه

هفته پیش شروع کردم به خونه تکانی عزیز  اشرف هم اومد خونه ما که پیش تو باشه تا من به کارهام برسم  کلی باهم بازی کردید دست عزیز رو میگرفتی هی از این اتاق میبردی تو اون اتاق بیچاره دیگه از نا افتاد بعدش کلید کردی به تابت که سوار شی عزیز هم سوارت کرد و نشت جلوت که تابت بده من داشتم تو اتاق کار میکردم که دیدم عزیز داره میگه ایاسن بشین نکن که یهو یه صدایه گرومب اومده و بعدش صدایه گریه تو و ناله عزیز سریع اومد بیرون دیدم خواستی خودتو از تو تاب بلند کنی که تاب لنگر انداخته و صندلیش برگشته به طرفه زمین انقدر سریع اتفاق افتاده بود که عزیز که چند قدمیت بود نتونست بود بگیردت خلاصه چون زمین هم سرامیک بود بد جوری صورتت خورده بود زمین سریع بغلت کردم تا اروم بشی اما یکی باید عزیز رو اروم میکرد بیچاره کلی خودشو لعنت میکرد که چرا این جوری شد و هی میخواست بغلت کنه که هم خودش اروم بشه و هم شما که دید داره از دهنت و دماغت خون میاد ...

اونموقع بود که عزیز گریش گرفته بود و میگفت داره خون میاد چی کارش کنم منم هر چی میگفتم مامان جان اروم باش چیزی نشده لبش یکم پاره شده و خوب میشه اروم نمیشد خلاصه به زور عزیز رو اروم کردم و گفتم برو تو اتاق ایسانو نبین من ایسان رو اروم میکنم و میخوابونمش که حرف گوش کرد و شما هم اروم شدی و خوابت برد رویه بینیت کمی زخم شد و کمی هم لبت پاره شده بود که زود خونش بند اومده بابایی که شب دید گفت حتما ببر عکس بنداز یه وقت نشکسته باشه

منم دیرو بردمت دکتر برات عکس بنویسه بعد از زدن واکسن باهم رفتیم و از بینیت عکس انداختیم البته خیلی به سختی صورتت رو نگه داشتم تا ازت عکس بندازن ولی خدا رو شکر شکستگی نداشت و به خیر گذشت از دکتر هم اومدنی تو راه پارک بود بردمت تا کمی بازی کنی عزیزه دل مامان


هنوزم بینیت  کمی کبود

فراموش کردم بنویسم این هفته یه اتفاق بد دیگه افتاد و به خاطر نوسان برق تلویزیون و ماهوارمون سوخت تلویزیون که بردش سوخته بود و 370 هزارتومان تعمیرش برامون اب خورد ماهواره هم که فکر نکنم درست بشه هنوز 2 ماه نبود که 300 هزار تومان خریده بودیمیش خلاصه این دمه عیدی  داره از درو دیوار برامون میباره خدا به خیر کنه تا شب عید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

سارا مامان آرتین
8 اسفند 91 15:21
الهی ... آیسان خاله 18 ماهگیت مبارک... از واکس راحت شدی تا ایشالا 6 سالگی
عزیز خاله یه کوچولو کمتر شیطونی کن تا اون صورت زیبات زخم نشه عزیزم... بازم خداروشکر که چیز مهمی نبوده
مواظب خودت باش آیسان جوووون


خاله ای از لطفتون ممنونم
سمیرامامان پرنیان
8 اسفند 91 16:01
آخییییی پرنسس نانازی خانومی به ما هم سر بزنید و اگه خوشتون اومد لینکمون کنید منم با اجازتون لینکتون میکنم منتظرتونم اینم آدرس:
parnianjoon.niniweblog.com


چشم عزیزم حتما بهتون سر میزنم و لینکتون میکنم
ممنون از اینکه بهمون سر میزنید
مامی محمود
9 اسفند 91 0:16
سلام خسته نباشید.وااای جیگر طلا بینیش چی شده حتما درد زیاد داشته باز خدا رو شکر که نشکسته جیگل من بیشتر مواظب خودت باش من قبلا همپیغام گذاشته بودم خوشحال میشم به ما سر بزنید وتبادل کنیم با اجازه لینکتون کردمhttp://asnaashari.niniweblog.com/


ممنون عزیزم ولی ادرسه وبلاگ برام نذاشتید این ادرس که ادرسه وبلاگه خودمه
لطفا برام دوباره بزارید زودی میام پیشتون ممنونم از این که لینکمون میکنید
مامان بنیتا
9 اسفند 91 2:35
الهی فدات شم که اینجوری دماغ خوشگلت کبود شده...حتما خیلی درد کشیدی خاله جون یکم بیشتر مواظب خودت باش عسلی خانوم
ایشالا درد جای واکسنت هم زودی خوب بشه گلم


خدا نکنه خاله ای
ممنونم از لطفتون
محبوبه مامان الینا
9 اسفند 91 8:35
دیگه از واکسن راحت شدی آیسان نااااااز
جااااااااااانم بینیت هنوز کبوده عزیزم انشااله زودتر خوب میشی گل نازم


ممنونم خاله ای
مامان امیررضا
9 اسفند 91 12:18
سلام دوست عزیزم ماشالا هزار ماشالا دختر خانومتون خیلی خواستنیه من لینکتون میکنم.


ممنونم عزیزم من هم لینکتون میکنم
آتنا مامان روشا یدونه
9 اسفند 91 15:41
آخی چرا انقدر بلا سر این بچه ها میاد نقدی باشه البته توی این گرونی این نقدی ها هم به آۀدم فشار میاد ولی خوب بهتر از اینکه خاری به پای این گلها بره


وای نگو خواهر اول از تصادف بعدشم این
مهسا مامان کیارش
11 اسفند 91 2:20
عزیزدلم 18 ماهگیت مبارک الهی من فدای اون مماغ خوشگلت اوف شده عزیزم.
بلا به دور فرزانه جون


خدا نکنه عزیزم
ممنونم خانمی
بابای روشا
11 اسفند 91 23:58
بسیار برای سوختن دستگاهاتون ناراحت شدم
ما هم چند وقتیه دچار مشکل برقیم ولی روزی چند بار به فاصله کوتاه برقمون قطع و وصل میشه از طرف اداره برق ما هم همش میترسیم دم عیدی یه هزینه هنگفت رو دستمون بزارن


ممنون از ابراز همدردیتون هتمن محافظ برق بگیری اگر هم خدایی نکرده اتفاقی افتاد همون لحظه به اداره برق بگید بیاد چک کنه که از نوسان بوده و خسارت میده ما دیر اعلام کردیم بهمون خسارت ندان
بابای روشا
12 اسفند 91 0:08
خدا رو شکر ایسان عزیز خیلی برای واکسن ها اذیت نشده، و بسیار خوب که واکسن رفت تا شش سالگی
آیا این دختر خوشگل خوب وزن گرفته و روی نمودارش حرکت میکنه؟


بله دخملم کلی خانومه و درست داره رو نمودار پیش میره
انسیه
12 اسفند 91 0:12
الهی فداش بشم الان خوبه خداروشکر اتفاق بدی نیفتاددرهرحال بازی روازدست نمیده ها به ماهم یه سری بزن


ممنونم عزیزم بله دیگه ایسان خانم ما این مدلی دیگه دست از بازی بر نمیداره که
مامانی شیدا
12 اسفند 91 10:39
عزیزیم خدا رو شکر که که دیگه واکسنات تموم شد یه کم مواظب خودت باش خوشگل خانم
مامان جون ایسان برای این دخمل خوشگل اسفند دود کن چشم خورده ها من که خیلی اعتقاد دارم مواظبش باش بوس بوس


چشم عزیزم حتما براش دود میکنم
سمانه مامان ستایش
12 اسفند 91 17:22
وااای عززززیزم چقد دردت اومده خالهانشالا بلا از همۀ کوچولوها دور باشه.
18 ماهگی آیسان جونم مبارکدیگه حالا حالاها از واکسن راحتین
برای آیسان نازم


ممنونم عزیزم از هم دردیتون
واقعا که راحت شدیم