اخرین روزهایه ساله 1391
امروز اخرین روز از ساله 1391سالی که هم برامون اتفاقاتی خوب و هم بد داشت البته اتفاقات بد برامون بیشتر بود مخصوصا این یکی دو ماهه اخر ساله امیدوارم ساله نو رو بهتر اغاز کنیم و سالی خوب رو در پیش داشته باشیم
هفته گذشته جشن عقد پسره پسر خاله بابایی بود اقاسعید که مراسمه خوبی بود و خیلی بهت خوش گذشت و همش تو سالن در حاله بدو بدو و رقص بودی و اصلا نمیتونستم یه لحظه تو بغلم بگرمت تا عروس و داماد بیچاره برقصن و تو تو فیلم و لیه دستو پاشون نباشی واسه همین هی میدادمت به با بابایی تو مردونه تا منم یه نفسی بکشم انقدر خسته شده بودی که تو بغله عمو محمد تو مردونه با اون همه سرو صدا خوابت برده بود البته فراموش کردم بگم که صبح چه بلایی سره من اوردی تا حاظر بشم سر برمیگردوندم میدیدم یه چیزی از لوازمه ارایشم رو برداشتی و داری میمالی به خودت و زمین اول ضرفه سایه پودریمو خالی کردی رو فرش بعد رژه لب رو خراب کردی و مالیدی به همه جات بعد رژه گونمو خراب کردی با ناخن یعنی کم مونده بود از دسته کارات گریه کنم و زنگ بزنم به بابایی و بگم من جشن نمیایم خلاصه که اون روزم گذشت و البته خوش گذشت بیشتر هم به شما خانومم
بازم از سری اتفاقهایه بد این سال یه لنگه گوشوارت از جشن که اومدیم دیدم نیست و الک الکی گم شد و همچنین النگوت که دوبار بیشتر دستت نکرده بودن شکست خیلی ناراحت شدم و قصه خوردم بابتشون
جمعه هم خاله اعظم به مناسبته تولدش دعوتمون کرد رستوران برایه ناهار که چه ناهاره به یاد موندنی شد و به نوعه خودش خیلی خاطره انگیز شد
خاله فریبااینا و عزیز اینا زودتر از ما رسیدن رستوران و غذا رو سفارش داده بودن خاله فروغ از من تلفنی پرسیده بود که شما همون غذایه همیشه گیتون رو میخورید جوجه چینی منم چون متوجه اخرین کلمش نبودم و فقط جوجشو میشنیدم گفتم اره خلاصه رسیدیم رستورا و غذا رو اوردن بقیه کباب و پیتزا ماهی سفارش داده بودن و ما هم جوجه یه خودمون رو غذا رو اوردن و واسه ما فقط برنج اومد وایسادیم تا بقیش بیاد گارسونه صدا زدیم که چرا بقیش نیومده که گفت جوجه شما فست فود بوده با پیتزاتون میاد که من دوزاریم افتاد و گفتم اقا ما جوجه فنلاندی میخواستیم نه جوجه چینی که گارسونه بر بر ما رو نگاه کرد و گفت من هی به خواهرتون میگم جوجه چینی رو با برنج نمیخورن ایشون اصرار داشتن که نه ما همیشه با برنج میخوریم
خاله فروغ هم چون از طرفه من مطمئن بود و اطلا به گزینه چینی هواسش نبود به جد گفته بود نه که نه جوجه چینی اونم با برنج
خلاصه گارسونه که از سفارشه عجیبه خاله تعجب کرده بود و با خودش میگفته بابا اینا دیگه کین برگشته بوده گفته بوده کناره پیتزاتون هم برنج گذاشتم خیالتون راحت که بازم خاله اینا متوجه قضیه نشده بودن و تشکر کرده بودن
خلاصه کلی خندیدم و به گارسونه گفتیم اقا توروخدا نری تعریف کنی مسخرمون کنیا اسمه کشورش اشتباهی شده بود و گرنه ما انقده هم ....
عصری هم خونه عزیز تولد بازی بود کیک خوردن
آبجی جونم تولدت مبارک
روز نامزدی به زور تونستم یه عکس ازت بندازه یه جا بند نمیشدی که اخه دختر
کلا یا داشتی تو سالن میدویدی و زهرا بنده خدا دنبالت بود یا اینکه
همش در حاله قر دادن اونم چه قری
اینم یه عکسه سه نفره موقع رفتن از سالن
و اما چهارشنبه سوری که اصلا هیچی ازش نفهمیدم تا شب که تهران در حاله خرید بودیم شاید 3 4 بار صدایه توپ و ترقه شنیدم شبم که رسیدیم خونه بچه هایه مجتمع چند تا کارتن اتیش زده بودن و از روش میپریدن که اصلا جالب نبود و چون هوا بادی و سرد بود ما زود رفتیم خونمون
شما هم به اتفاق بابایی از رو اتیش پریدید