ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

اتفاق بد و خوب هفته

1391/10/30 13:09
318 بازدید
اشتراک گذاری

حدودا یک ماه پیش میشد که سمت راسته گلوت یه چیزی اون زیر قلمبه شده بود وقتی دست میکشیدی زیر دست میومد به خاله اکرم (دوست مامانی )که گفتم گفت چیزی نیست واسه فاطمه هم این جوری بود خودش خوب شد واسه همین دیگه دکتر نبردمت چند روزه پیش بابایی گفت من احساسا میکنم بزرگ تر شده حتما ببرش دکتر .واسه همین بردمت پیش دکتر خودت دکتر ثاقب که هم یه چکاپ بشی هم از بابت گلوت خیالم راحت بشه دکتر خیلی خوب معاینت کرد و گفت چیزه خاصی نیست دخترتون دختره خوبیه شما زیاد حساسید خودش رفع میشه واسه اینم که خیالمون راحت تر بشه یه ازمایش خون نوشت و یه ازمایش ادرار برایه چکاپ ازمایش رو بردم بیمارستان کودکان فهمیده انجام دادم که تا عصر جوابشو بدن انقدر دخترم خانومه که موقع خون دادن اصلا اخم هم نکرد چه برسه به گریه فقط شاکی بودی که چرا دستتو نگه داشته بودیم با این که پرستاره خیلی به سختی رگه تو گرفت و هی سوزنو تو دستت می چرخوند اما اصلا صدات درد نمییومد و با تعجب نگاه میکردی که چرا مانگهت داشتیم  ولی عوضش واسه نمونه ادرار نامردی نکردی و گفتی نمیکنم که نمیکنم عزیز اشرف یکم بهت اب داد که شاید ... بکنی شما  هم دستت درد نکنه تا ما بیایم به خودمون بجونبیم کار خرابی کردی و نمونه از دستمون رفتو مجبور شدم ظهر برم خونه عزیز مرحمت تا نمونه رو بگیرم و ببرم ازمایشگاه باهامون راه اومدی و زود نمونه حاظر شد بردم بیمارستان جوابشم 2 ساعت دیگه حاظر شد و رفتم گرفتم به دکتر بیمارستان نشون دادم و گفت خدا رو شکر از همه نظر سالمه سالمی خب خدا رو شکر بخیر گذشت خب این از اتفاق خوبه این هفته

قبل از خون دادن که نمیخواستی اون بند دست رو بدی واسه خون گرفتن

بعد از خون دادن که عینه خیالت نیست و دوباره بند رو گرفتی و خوشحالی

حالا اتفاق بد

برگشتم خونه عزیز شروع کردم از قوی بودنت و گریه نکردنت برایه ازمایش واسه بقیه تعریف کردن که خودم چشمم کور انگاری چشمت کردم و یه اتفاق بد برات افتاد

بنده خدا عزیز مرحمت رفت 3 تا چایی لیوانی برامون ریخت گذاشت تو سینی رو کابینت من داشتم ظرفایه ناهار رو میشستم عمت هم داشت جمع و جور میکرد که دیدم جیغ تو و عمت در اومد رو مو که برگردوندم دیدم سینی رو از رویه کابینت کشیدی پایین و چایی ها ریخته رو سرت سریع بغلت کردم و سرتو گرفتم زیر اب سرد دستاتم گرفتم که یه وقت به صورتت نکشی پوستت کنده بشه اصلا نمی دونستم چقدر سوختی  فقط گرفتم زیر اب سرد تا هر چی هم که شده فقط از این بد تر نشه یکم که گذشت و قرمزی پوستت کمتر شد دیدم بیشتر رو قسمتی که مو داشتی ریخته بوده و یه کم هم رو پیشونیت که کمی دستت رو کشیدی و چون پوستت حساس شده بود یه کم کندیش ولی باز خدا رو شکر خیلی سوختگیت عمیق نبود چون لباستم استین بلند بود دستات هم چیزی نشده بود خدا رو شکر. خیلی باید حواسم بهت باشه قدت به کابینت نمی رسید و دیده بودم که رو نوکه پنجه هات وایمیستی تا دستت به جایی برسه خونه خودمون میدونم دستت به کجا ها میرسه و حواسم هست که چیزی رو لبه نذارم  ولی خوب اونجا ندیدم که چایی رو کابینت و تو  اومدی تو اشپز خونه و این اتفاق بد برات افتاد عزیزم مامانو ببخش که باعث اذیت تو شد .کرم الفا برات گرفتم و تند تند میزنم که خدایی نکرده جاش رو صورتت نمونه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

افسانه
30 دی 91 15:22
اتفاق خوب که خدا شکر خوبه
اتفاق بد هم که خدا شکر که به خیر گذشت
ولی در کل مامانی باید مواظب باشی



چشششششششششم
مهسا مامی کیارش
6 بهمن 91 21:22
الهی بگردم جوجه خدا به روت رحم کرد. مامان فرزانه جون مواظبش باش

درست میگید خدا واقعا بهمون رحم کرد