احوالات اخرین روزهایه 18 ماهگی
چند روز دیگه 17 ماهگیت تموم میشه و وارد 18 ماهگی میشی و باید برایه چکاپو واکسن ببرمت واکسن هایه قبلی که زیاد اذیتت نکرد و رود سر حال شدی انشاالله که این واکسن هم همین طور باشه
حدودا 2 ماهی میشه که دارم میرم باشگاه ایروبیک تا شاید به سایزه قبل از بارداریم برگردم و شما رو باید 3 روز در هفته میذاشتم خونه عزیز اشرف و وقتی هم که میومدم تا عصری اونجا میموندیم و شب میومدیم خونه خودمون همین امر باعث شده تا به عزیز وابسته بشی و موقعه رفتن تا من دارم اماده میشم برایه رفتن سریع میری میچسبی به پاش که نبرمت بعدش با کلی کلک که عزیز داره میاد بیا لباس بپوش بریم لباساتو میپوشی و از اونجایی که متوجه میشی عزیز نمیاد کلی گریه میکنی و بیچاره عزیز کلی قصه میخوره که تو انقدر گریه میکنی موقعی که من بخوام بیارمت خوبه زود گریت بند میاد اما موقعی که بابایی بیاد دنبالت که بابایی رو بیچاره میکنی انقدر که گریه میکنی
این ماه به خاطر خونه تکونی باشگاه نمیرم و شما هم کمتر میری خونه عزیز شاید کمی از وابستگیت کم بشه و کمتر موقع خداحافظی گریه کنی
چند روزی هست که خوابت بهم خورده و تا 10 10:30 بیدار میمونی و با کلی کلنجار میخوابی ولی غذا خوردنت عالی شده بعضی وقتها احساس میکنم از من هم داری بیشتر میخوری
با این بالا رفتن از هرجا داری خیلی اذیت میکنی تمامه میزها باید خالی باشه که تو میری بالا چیزی رو خراب نکنی بالا رفتن از میزه تلویزیون که تو مرحله جدیدی رفته که عکسهاشو برات میزارم بلا خانم خراب کار
فکر میکنید این عکسو واسه چی گذاشتم ربطش چیه .....؟ دقت کنید ..دیدید....؟
اینم ربطش حالا دیدید این دخملی جایه جدیدش واسه بازی کجاست
بعد از چند دقیقه نشستن پشت تلویزیون و ور رفتن با سیم ها حالا میخوای بریی رو مبل
البته همیشه به راحتی نمیتونی بری و وسط راه گیر میکنی و من باید بیام نجاتت بدم
اینم قیافه ایسان واسه درخواست کمک
بعد مدتها که تقریبا بر میگرده به 5 یا 6 ماهگیت خودت رو زمین خوابت برده بود که اتفاقه نادری بود
و من عاشق این مدل خوابیدنتم که از فرط خستگیه
چند وقتی هم هست که به این تابت کلید کردی و فقط موقعی که بابا از سر کار میاد دستشو میگیری میبری دم تاب و تابو نشون میدی و تا سوارت نکنه دست بر دار نیستی و به زور دستشو میکشی بیاری دم تاب بیچاله بابایی یه یک ربعی باید هی تابت بده تا بیخیال بشی