اندر احوالات 20ماهگی
خانم گل علاقه ای به حرف زدن به زبون ما نشون نمیده ولی به زبونه خودش تا دلتون بخواد حرف میزنه شعر میخونه ما رو دعوا میکنه بعضی وقتا میگم فکر کنم تو بیمارستان عوضش کردن این به یه زبونه دیگه حرف میزنه که ما بلد نیستیمچنان با اب و تاب برامون توضیح میدی و دستاتو تکون میدی که نگو نپرسهمه چیزهایی که میخوای رو با پانتومییم بهمون میفهمونی حتی اب هم که میخوای میری دم یخچال وایمیستی یعنی اب میخوام کارات خیل جالب شدن بستی رو موقعی که بابا هست فقط میخوای
میری بغلش اشپزخونه رو نشون میدی بعد ظرف قاشق چنگالا قاشق خودت بر میداری و بعدش فریزر رو نشون میدی که جایه بستنیاست بعدم که برداشتی بدو بدو میری میشینی زمین و تا تهشو خودت تنهایی میخوری
هنوزم خیلی عاشق عزیز اشرفی و بعضی جا ها به مشکل میخوریم تو مهمونی یا بیرون رفتن کلا مامانت عوض میشه و میشه عزیز اشرف واسه من خوبه استراحت میکنم ولی خوب عزیزم گناه داره از دسته تو از کتو کول میوفته بعضی وقتها هم موقعی که از خونشون میخوام بیارمت خیلی گریه میکنی که ادم پشیمون میشه بزاردت اونجا که موقع بردنت انقدر بی تابی نکنی عزیزمکلمه نیست رو هم یاد گرفتی بگیم فلانی کو که واقعا نیست میگی نیست دلمون به همین دو سه کلمه خوشه عکس خانواده عزیز اینا رو بهت نشون میدم میشناسیشون و با انگشت نشونشون میدی البته چون خونه عزیز اینا عکساشون دمه دسته خوب همشونو شناختی راجع به بقیه امتحان نکردم
موقعی که مامانم فکر میکنه با چسب زدن به کشو میتونه جلویه منو بگیره
اه یعنی چی این کارا فکر کرده من نمیتونم بازش کنم
دوریه اخر زمون هم که میگن اینه باباها واسه دختراشون لاک میزنن
دیروز صبح با هم رفتیم خونه عزیز اشرف با دختر خاله زینب تلفنی صحبت میکردیم خونه خاله بود و همین جوری قرار شدما هم بریم اونجا
النا جیگر در حال شیرین کاری
ایسان و النا در حال متکا بازی
در این لحظه ایسان متوجه کش سر النا میشه و اون رو به سرقت میبره
کش سر به سرقت رفته و ایسان اماده برای فرار کردن
وحالا فرار میکنه که کش سر از دستش میوفته
النا خانم در حال بد اموزی به ایسان
بعدا همه میشینن میگن ایسان شیطونه اینم یه سند دیگه از شیطونیه النا جیگر
ایناها پشتی رو انداخته رفته روش ایسان منم یاد گرفت
اونم اقا طاها که واقعا اقاست پسر دایی النا یعنی پسر پسر خاله یه من
وگرنه دختر من که از این کارا بلد نیست