ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

این روزهایه دخملیم...

1392/4/26 11:20
1,438 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم روز به روز داری بزرگ تر و خانم تر میشی و البته شیطون تر انقدر روزها دارن تند تند میگذرن که وقتی ماهگردت میرسه متوجه میشم که چقد زمان زود میگذره وقتی تازه به دنیا اومده بودی حالم اصلا خوب نبود و مدام گریه میکردم که تو چقدر کوچولویی و کی میشه تو یک ماهت تموم بشه چقدر الان حسرت اون روزها رو میخورم که اصلا نفهمیدم چطور گذشت یه روز حتما از خاطرات اون روزها و خاطرات زایمان برات مینویسم عزیزم

حرف زدنت خیلی پیشرفت کرده وقتی در کابینت یا در بالکن بسته است میگی باس کن (باز کن )انقدر تند تند هم میگی که نگو واسه بلندکردن بابایی فقط میگی پاشو چیزی که داغ باشه رو میگه داغ موقعی هم که تشنت باشه که یکله میگه اب اب اب

موقعی هم که تلویزیون میبینی و ما کانال رو عوض میکنیم میگی عبس اون(عوض کن) یا میگی بسن یعنی بزن اون ور

کلماتی هم که من میگم و تکرار میکنی زیادن ولی خودت کمتر ازشون استفاده میکنی و فقط وقتی بهت میگم بگو میگی مثل

ماشین .عروسک. ابی .مهدی. (مدی) فرزانه (فزانه )اعظم (اسم )عزیز .محمد حسین (سین )طاها (طاا)النا. توپ .خلاصه خیلی کلمات رو دیگه میتونی تکرار کنی و من که خیلی خوشحالم از این بابت هفته پیش 2 تا تخم کفتر بهت دادم شاید از اون باشه

این چند روز جایی نرفتیم هفته پیش عزیز مرحمت 2 روز خونه ما موندن قرار بود تا اخر هفته بمونن و ولی طاقت نیاوردن و زودتر بردیمشون خونشون 

اینم چند تا عکس مال 2هفته پیشه که الان میذارم

 

اینجا داری واسه من خط و نشون میکشی و منو دعوا میکنی 

وقتی دستمال دستم باشه و جایی رو پاک کنم حتما شما هم باید یه دستمال بگیری و دنبال من تمیز کنی حالا هی من تمیز میکنم هی شما کثیف میکنی و جایه دستایه خوشگلت میمونه رو شیشه ها 

این عکسها هم مال 2 هفته پیشه با خاله فروغ بردیمت پارک چه کیفی کردی اون رو تو پارک بلا خانم

اینم چند تا از عروسکات که کلید کردی بهشون و ول کنشون نیستی

توپ اون پسر پشتی رو هی ور میداشتی و در میرفتی و میذاشتی جلو پایه خودت و شوت میکردی البته بیشتر دریپ میکردی پسره هم که دید نمیتونه این شکلی بازی کنی اومد خودشو با شما سر گرم کرد و هی توپو میگرفت ازت که شما از زیر پاش در بیاری

اینم صحنه هایی از دریپ کردنت که خیلی ژستت حرفه ایه

و اینجا هم دروازه بانی عزیزم

از پله ها هم که بالا میخوای بری دیگه دستتو زمین نمیزاری پاین اومدنت هم خیلی با احتیاط شده میشینی و نشسته نشسته میای پایین

برایه اولین بار هم برات بلال خرید ولی با کمال ناباوری ازش استقبال نکردی اینم دستشه که دستته

خاله اعظم چند روز خونمون بود و برایه اولین بار خاله ای موهایه دخملیم رو بافت اونم بافت تیغ ماهی خیلی ناز شدی عزیزم قلب

اینم تخم کفتر هایی که به سختی به خوردت دادیم و دیگه دلم نیومد بیشتر از دو تا بهت بدم

عزیز اشرف با خاله اعظم یه شب رفته بودن شاهرود دانشگاه خاله و اقا جون اومد خونه ما بابایی هم رفت رو بالکن و برامون جوجه درست کرد چه هوایی هم بود سرد سرد باورتون نمیشه ما به ندرت کولر روشن میکنیم و شبها هم کمی لایه در بالکن رو که باز میکنیم از سرما یخ میزنیم

چه جوجه ای زد به بدنش دخمل نازم خوشمزه

عاشق ماالشعیر

خوب اینم روزی که عزیز مرحمت اومدن خونمون و رو بالکن کلی با هم کیف میکردید

اینم اولین ژست گرفتنت برایه عکاسی

اینم پرنده همسایه یه عزیز ایناست که نمیدونم چه نوع پرنده ای بودسوال شبیه طوطی بود خیل خوشت اومده بود و همش بهش میخندیدی وقتی هم دست مدینه خانم رو نوک میزد از خنده ریسه میرفتی

 

 

یه دنیا عاشقتم عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
26 تیر 92 13:46
جیگرتوبااین عکسای نازت عزیییزم پس به حرف افتادی آیسان جونم چه نازم میگه فرزانه قربونش برم

عاشق عکس توپ بازیاشم انگارداره بسکتبال بازی میکنه مثل دوستش عشق توپه

همیشه شادباشی عسل خانومی




ممنونم آنا جان خدا رو شکر راه افتاده دعا کنید کمی فقط سرعتش بیشتر بشه که دیگه طاقت ندارم

همچنین شما عزیزم ارمیتایه نازمو ببوس


مرجان
27 تیر 92 11:17
فدای دخمل شیطونمون .گلم نگران نباش بچه ها کم حرف بزنن پدر و مادرا میگن چرا اینقدر کم صحبت میکنن وقتی حسابی یاد میگیرن دیگه هیچ کس جلودارشون نیست . منم برادر زادم همینجوریه . حالا دیگه هیچکی نمیتونه ساکتش کنه .
خانمم عمرامون زود میگذرن ماها پیر میشیم و بچه ها حسابی بزرگ . چشم رو هم بزاریم دیگه مدرسه و دانشگاه و ...... و حسابی دلتنگی برای دیدنشون .
فرزانه جون خوب حسابی به نانازمون میرسی حسابی لپاش تپل شده
اون گل رو موهاش با اون بافت موهاش وای که نگو چقدر دوست داشتنی میکنتش . یه گنده از لپاش
[hr
حرفت کاملا درسته چون مطمئنم تا چند وقت دیگه از حرف زدن زیادش میام و گله میکنم ولی ادم دیگه از هیچ چیزی راضی نمیشه و صبور هم نیست
چشم عزیزم حتما مواظب کوچولو باش
مامان مهرناز
28 تیر 92 2:22
قربونت برم که تو حرف زدن پیشرفت کردی
چه عکسای نازی
چه لباسای خوشکلی چقدر نازودوست داشتنی هستی ادم دوست داره بخورتت
خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمت خاله جون

فدات که واسه مامانت خطو نشون میکشیواسه ما مامانای بیچاره نکشین پس واسه کی بکشین

اخرش فکر کنم ورزشکار بشی ژستاشو ببین

ا چه جالب منم واسه اولین بار موهای مهرنازو بافتم البته ساده
خیلی ناز شده موهات

╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬..* سلاااااااااااااااااااااااام *
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬ * خوبــــــــــی دوست عزیز *
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬...*......آپـــــــــــــــــــــــــــم........*
╬♥═╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬مــــــــنتظــــــر حضــــــــور قشـــــــــــنگت میبـــــــــاشــــــــم
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬♥´¨)
........* ........* ........*


ممنونم خانمی لطف داری
زورشون فقط به ما مانا میرسه
آتنا مامان روشا یدونه
29 تیر 92 13:07
به به چه ناز حرف میزنی عزیزم مثل روشا تند تند آب آب میگه و مثل روشا خونه تمیز میکنه خیلی تو عکسهات خوش تیپ و خوشگل افتادی عزیزم موهات خیلی ناز شده خوشگلم همیشه خوش باشی و بگردید و از این جوجه خوشمزه ها بزنید بر بدن


این بچه ها شدن عین هم چرا ؟ولی با حاله یه هم درد عین خودمون داریم زیاد قصه نمیخوریم که بیچاره من !
ممنونم عزیزم جاتون خالی زدیم بر بدن رفت
مامان میعاد
29 تیر 92 15:02
ای جونم این روزها پس حسابی بهش خوش گذشته دخمل نازم


ممنونم عزیزم
خانمی بلاگفا مشگل داره من هر وقت میام پیشتون نمیتون پیغام بزارم شما هم بیا نی نی وبلاگی شو دیگه عکسایه سفرتون خیلی ناز بود همیشه خوش باشید
سارا مامان آرتین
29 تیر 92 18:35
فوق العاده بود
ببوس گل دخملتووووووووو


ممنونم گل چشم عزیزم
بابای روشا
30 تیر 92 0:02
ناز باشی دختر با اون خط و نشون هایی که واسه مامانت میکشی عاشق اون مدل موهای خوشگلت شدیم اون پرنده ی زیبای دوست داشتنی که آیسان خانوم ازش خوشش اومده کاسکو دم قرمزه که یکی از باهوش ترین حیوانات دنیاست ما یکیش رو داشتیم به نام آقا توکا که به خاطر به دنیا اومدن روشا خانوم دادیمش به یکی از دوستان چون امکان حساسیتش برای روشا زیاد بود و هم وقتی ببینه به یه بچه یا پرنده دیگه داری مهربونی میکنی بسیار حسودی میکنه و اون رو گاز میگیره


ممنونم از اینکه اسمشو گفتید حرفتون درسته حتی مدام میخواست صاحبشو هم نوک بزنه چه برسه به ایسان منم که خدا خدا میکردم ایسان نزدیک تر نره که خدایی نکرده نوکش نزنه بعدش بترسه از پرنده
مرجان
30 تیر 92 11:43
فرزانه جون رفتم سنو . نی نی گلم پسره


وایییییییییییییییییی چه خبر خوبی مبارکت باشه گلم سلامت باشه عزیزم میام پیشت
مائده(ني ني بوس)
31 تیر 92 13:57
ماماني خوبه ديگه دخملتم كه كمكته ديگه راحتييييييي


ای بابا کدوم کمک خواهر پشت من میاد همه جا رو لک میکنه میره
لی لا
31 تیر 92 14:03
دختر خیلی ناز و دوست داشتنی دارید خدا حفظش کنه


ممنونم عزیزم
مامان آیسل
1 مرداد 92 10:59
آخی عزیزم همیشه به شادی قربونش با اون حرف زدنش ژست گرفتنش وتوپ بازیش مامانی برای دخترمون اسفند دود کن


چشم عزیزم خوشحال شدم بهمون سر زدید
سارا مامانی شیدا
2 مرداد 92 0:29
قربون این دخمل شیرین زبونفرزانه جون ماشااله چه قدر ناز شده آیسان جونم خدا حفظش کنه اسپند دود کن عزیزم
شما کجایید که اینقدر خنکه خوش به حالتون من فکر میکردم تهرانید ما که داریم نیم پز میشیم تو هوای تهران
راستی اون پرنده هم کاسکوئه از همون خانواده طوطی ها که خیلیم باهوشه منم داشتم نگهداریش سخته


ما اندیشه ایم اینجااز اون باد هایه معروف شهریار میوزه واقعا میگم بعد از ظهر ها و مخصوصا شبها سرد باور کنید مبالغه نکردم واقعا سرد و بادی جاتون خالی
ممنونم عزیزم از راهنماییت