این روزهایه دخملیم...
عزیزم روز به روز داری بزرگ تر و خانم تر میشی و البته شیطون تر انقدر روزها دارن تند تند میگذرن که وقتی ماهگردت میرسه متوجه میشم که چقد زمان زود میگذره وقتی تازه به دنیا اومده بودی حالم اصلا خوب نبود و مدام گریه میکردم که تو چقدر کوچولویی و کی میشه تو یک ماهت تموم بشه چقدر الان حسرت اون روزها رو میخورم که اصلا نفهمیدم چطور گذشت یه روز حتما از خاطرات اون روزها و خاطرات زایمان برات مینویسم عزیزم
حرف زدنت خیلی پیشرفت کرده وقتی در کابینت یا در بالکن بسته است میگی باس کن (باز کن )انقدر تند تند هم میگی که نگو واسه بلندکردن بابایی فقط میگی پاشو چیزی که داغ باشه رو میگه داغ موقعی هم که تشنت باشه که یکله میگه اب اب اب
موقعی هم که تلویزیون میبینی و ما کانال رو عوض میکنیم میگی عبس اون(عوض کن) یا میگی بسن یعنی بزن اون ور
کلماتی هم که من میگم و تکرار میکنی زیادن ولی خودت کمتر ازشون استفاده میکنی و فقط وقتی بهت میگم بگو میگی مثل
ماشین .عروسک. ابی .مهدی. (مدی) فرزانه (فزانه )اعظم (اسم )عزیز .محمد حسین (سین )طاها (طاا)النا. توپ .خلاصه خیلی کلمات رو دیگه میتونی تکرار کنی و من که خیلی خوشحالم از این بابت هفته پیش 2 تا تخم کفتر بهت دادم شاید از اون باشه
این چند روز جایی نرفتیم هفته پیش عزیز مرحمت 2 روز خونه ما موندن قرار بود تا اخر هفته بمونن و ولی طاقت نیاوردن و زودتر بردیمشون خونشون
اینم چند تا عکس مال 2هفته پیشه که الان میذارم
اینجا داری واسه من خط و نشون میکشی و منو دعوا میکنی
وقتی دستمال دستم باشه و جایی رو پاک کنم حتما شما هم باید یه دستمال بگیری و دنبال من تمیز کنی حالا هی من تمیز میکنم هی شما کثیف میکنی و جایه دستایه خوشگلت میمونه رو شیشه ها
این عکسها هم مال 2 هفته پیشه با خاله فروغ بردیمت پارک چه کیفی کردی اون رو تو پارک بلا خانم
اینم چند تا از عروسکات که کلید کردی بهشون و ول کنشون نیستی
توپ اون پسر پشتی رو هی ور میداشتی و در میرفتی و میذاشتی جلو پایه خودت و شوت میکردی البته بیشتر دریپ میکردی پسره هم که دید نمیتونه این شکلی بازی کنی اومد خودشو با شما سر گرم کرد و هی توپو میگرفت ازت که شما از زیر پاش در بیاری
اینم صحنه هایی از دریپ کردنت که خیلی ژستت حرفه ایه
و اینجا هم دروازه بانی عزیزم
از پله ها هم که بالا میخوای بری دیگه دستتو زمین نمیزاری پاین اومدنت هم خیلی با احتیاط شده میشینی و نشسته نشسته میای پایین
برایه اولین بار هم برات بلال خرید ولی با کمال ناباوری ازش استقبال نکردی اینم دستشه که دستته
خاله اعظم چند روز خونمون بود و برایه اولین بار خاله ای موهایه دخملیم رو بافت اونم بافت تیغ ماهی خیلی ناز شدی عزیزم
اینم تخم کفتر هایی که به سختی به خوردت دادیم و دیگه دلم نیومد بیشتر از دو تا بهت بدم
عزیز اشرف با خاله اعظم یه شب رفته بودن شاهرود دانشگاه خاله و اقا جون اومد خونه ما بابایی هم رفت رو بالکن و برامون جوجه درست کرد چه هوایی هم بود سرد سرد باورتون نمیشه ما به ندرت کولر روشن میکنیم و شبها هم کمی لایه در بالکن رو که باز میکنیم از سرما یخ میزنیم
چه جوجه ای زد به بدنش دخمل نازم
عاشق ماالشعیر
خوب اینم روزی که عزیز مرحمت اومدن خونمون و رو بالکن کلی با هم کیف میکردید
اینم اولین ژست گرفتنت برایه عکاسی
اینم پرنده همسایه یه عزیز ایناست که نمیدونم چه نوع پرنده ای بود شبیه طوطی بود خیل خوشت اومده بود و همش بهش میخندیدی وقتی هم دست مدینه خانم رو نوک میزد از خنده ریسه میرفتی
یه دنیا عاشقتم عزیزم