ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

افطاری خونه عزیز اشرف

1392/5/6 12:49
945 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه عزیز جون ما و خاله فریبا و خاله نسرین من و دختر خاله زینب رو دعوت کردن افطاری خونشون منم پاشدم صبح با شما رفتیم اونجا که کمک کنیم بهشون ولی چه کمکی یکی میخواست شما رو نگه داره همش یاد گیر میدادی به عزیز یا خاله فروغ ول کنشون هم نبودیابرو پیش منم نمیموندی خلاصه تا ظهر که نشد کمکی کنم به سختی خوابوندمت خوابو بردم بذارمت تو اتاق که بیدار شدی و بیدار بیدار انگار نه انگار که تازه خوابیده بودیچشم پاشدی دوباره راه افتادی منم که تو حس خواب رفته بودم با کمال ارامش گرفتم خوابخوابیدم و شما رو سپردم به خاله فروغ ساعت 4 بود از خواب بلند شدم دیدم صدات نمییاد گفتم خوب خوابیده مامانم هم به کاراش رسیده دوباره خوابیدم ساعت 4 نیم دیگه به غیرتم بر خوردآخ و پاشدم دیدم بیچاره عزیز تازه خوابوندتت اونم به چه شیوه ای که خیلی با حال بود و تا حالا این شکلی نخوابیده بودی

واست این شکلی نئنو درست کرده و بود چادر  رو بسته بود به دسته مبلهایه راحتیشون و شما هم تخت گرفته بودی توش خوابیده بودی عزیزمقلب

 

خلاصه سریع کار هارو انجام دادیم تا خاله اینا اومدن خاله فریبا اینا هم نتونستن بیان براشون کاری پیش اومده بود

خلاصه از اونجایی که ظهر نخوابیده بودی شدیدن خوابت میومد و وقتی خوابت بیاد و نتونی بخوابی پر انرژی میشی و خارج از کنترل همش بدو بدو میکردی و یک جا بند نبودی چند بار عزیز سعی کرد بخوابونتت ولی خوابت نبرد وای که من اون شب چی کشیدم اصلا نفهمیدم که چی خوردم نگران

بعد از شام رفتی مثل خانم ها نشستی رو دوچرخت و بیچاره طاهایه گلم همش شما رو هل میداد وقتی هم که خسته میشد و میرفت میشست میرفتی به زور میکشیدی دستشو که بیاد و دوباره هلت بده

ولی کلی به شما و النا و طاها خوش گذشت کلی دوچرخه بازی کردید البته بیشتر شما ماچ

خاله فروغ قبل از رسیدن مهمونها داره سر گرمت میکنه با دوچرخه

بیچاره النا ریزه میزه هم شما رو هل میداد خنده

چه کیفی هم میکردی از خنده ریسه میرفتی قلب

اینم عکسهایه امروز صبح که من تو اتاق پایه کامپیوتر بودم دیدم باز ازت خبری نیستسوال و صدات در نمیاد تعجبفهمیدم داری خراب کاری میکنی استرساومدم دیدم بله کلافه

بازم رفتی سراغ کیف لوازم ارایش من که دیگه چیزی ازشون  برام نمونده ناراحت ولی بازم ول کنشون نیستی تمام رژ رو مالیدی به بدنت و لباسات دیدم با اب زدن تمیز نمیشه رفتم وانت رو پر کنم ببرمت حموم برگشتم دیدم خراب ترش کردی گریه

بعد از چند لحظه غفلت

با افتخار از خرابکاریت ایستاده قیافه منو نظاره میکنی

عصبانی

فدات شم شیرینم که خرابکاریهات رو هم دوست دارم قربونت برم که انقدر ذوق کردی از خرابکاریت

کلماتی که جدید میگی

یعنی خودت دیگه از این کلمات استفاده میکنی


بسنی بستنی

بالشبالشت

اسباسب

بکشمنظور بکش روم مواقعی که میخوای بخوابی و میگی پتو رو بکش روم

عوسک عروسک

 ایر شیر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

آتنا مامان روشا یدونه
6 مرداد 92 16:03
به به فرزانه جون احیاناً خسته نشی انقدر به مامان طفلکت کمک کردی البته بگم که خودمم دست کمی از شما ندارم بارها رفتم به مامانم کمک کنم خودم خوابم برده مامانم هم کارهاشو کرده هم روشا رو نگه داشته نیم وجبی چه همرو به خدمت گرفته که بازیش بدن شیطونک


واقعا هم بدتر کارشون رو بیشتر کردم خواهرم میگفت از این به بعد ده دقیقه زودتر از مهمون میتونی بیای فهمیدــــــــــــــــــــی
ای بابا به خدا جون برام نمیمونه میرم اونجا کلا بیخیال ایسان میشم دست خودم نیست چی کارش کنم
خبری از عکسها نشد منتظرم خانمی خبرم کن
مامان مهرناز
7 مرداد 92 0:47
قربون این وروجک شیطون برم من
به به تو حرف زدنم پیشرفت کرده کم کم داره راه می افته
واقعا چه ذوقی کرده بعد خرابکاری


اره موتورش روشن شده البته اروم اروم داره میره تا تخته گاز بخواد بره هنوز کار داره
بابای روشا
7 مرداد 92 1:52
وای خدای من عجب ننوی باحالی برات درست کردند دختر خوشگل
عاشق او رنگ آمیزی کردن دست و صورت هستیم


ادمها همیشه تو شرایط سخت راه حل هایه جالبی پیدا میکنن
حالت عادی اصلا چنین چیزی به ذهنمون هم نمیرسید
مرجان
7 مرداد 92 8:51
فدات دخملی . وای که چقدر شیطونی هات ملوسه و وای که چقدر وقتی نمیخوابی و مامان جون مجبور میشه با خیلی کار بخوابونت چقدر سخته
آیسان جون دیگه خوب نقاش ماهری شدی


عزیزم خیلی زود نوبت شما هم میشه البته پسمل شما فکر کنم کمتر بخواد سمت این جور چیزها بره انشاالله وگرنه کارت ساختست
مامان پريسا خانوم
8 مرداد 92 11:44
پس شما هم مثل مني. واقعا ما بچه ها به درد پدر و مادرمون نمي خوريم بنظرتون بچه هاي ما به درد ما خواهند خورد؟؟


وای نه به خدا از خواب پاشدم کلی کار کردم دیگه اونجوری ها هم نیستم کــــــــــــــــه
انشاالله این کوچولو ها تو زندگیشون موفق باشن نمیخواد به درد ما بخورن
سارا مامان آرتین
9 مرداد 92 6:10
ای جونم خوشکل دخملتووووووو گاز گازش کن


چشم عزیزم
انسیه مامان امیرعلی
14 مرداد 92 5:25
میگم فرزانه جون همون توخونه میموندی مامانت راحت ترنبود


چرا بخدا از این به بعد باید با مهمونا برم برسم
انسیه مامان امیرعلی
14 مرداد 92 5:26
ازشیطونیهاشون نگوکه وایییییییییییییییییییییییییییییییییییی داریم دیونه میشیم ما اخه به همه سوراخ سمبه هاکاردارن دیوارراستم که اصلاتوفرهنگ لغتشون وجودنداره اونم میرن بالا


حالا واسه شما پسره اشکال نداره این دختره اخه اینش بده دختر باید اروم باشه نجیب باشه ایسان خیلی شیطونــــــــــــــــــــــــــه
مامان روژینا
15 مرداد 92 16:48
واااااااااااااااااااااااااای که چقدر دلم برای این وروجک تنگ شده بود قربونت برم خاله که اینقدر شیطون شدی فرزانه جون عزیزم باید یه خسته نباشید حسابی بهت گفت ولی قربونت دیگه نمی خواد بری کمک بقیه هستن
الهی من فدای ارایش کردن این دخمل خوشگل بشم از مامانشم وارد تره اصلا از همون موقع که ماست میمالید به پوستش که با طراوت بشه فهمیدم که چه استعدادی تو این زمینه دارهفرزانه جون وقت کردی به جای اینکه بری اینور اونور بشین از ایسان طرز ارایش کردن و یاد بگیر
و در اخر اینکه ببخشید که دیر بهت سر زدم مدت مدیدی در آمپاس شدید به سر می بردم
اینم یه مااااااچ ابدار برای آیسان جون و دوست جونم


بله همین استعداداش منو کشته دیگه
بابا جان تند تند آپ کن دیگه
بالت ماچ هم ممنونم