عاشورا و توسوعا 1392
ایام محرم خونه خاله فریبا بودیم بابایی هم خونه عزیز بود و با عموها میرفتن هیئت اقا بزرگ خدا بیامرز که امسال خیلی جای خالیشون حس میشد خونه خاله فریبا هم بیرون نمیرفتیم چون نمیخواست تو محل با کسی روبرو بشه و اعصابش بهم بریزه شما رو عزیز شام غریبان برد بیرون و کلی شمع فوت کرده بودی ولی هیچ عکسی نتونستم ازت بگیرم صبح روز تاسوعا هم خبر دادن که شوهر عمه بابایی فوت کرده یکی دو روزی هم این شکلی درگیر بودیم جمعه هم مجلس سومشون بود که عزیزم اشرف هم اومد باهامون شما هم تازه از خواب بیدار شده بودی و تو بغلش بودی تو مسجد که دستشوییت رو نگه نداشتی و تمام لباس خودتو عزیز رو کثیف کردی بماند که چطوری تا اخر مجلس عزیز رو پاش نگهت داشت که نری جایی رو نجس کنی منم جوراب شلواری اضافه نیاورده بودم همراه نمیدونستم چی کار کنم پالخت هم میموندی زشت بود خلاصه عزیز زودتر از ما بلند شد و مجبور بودم ببرم لباستو عوض کنم که اونم با اعمال شاقه بود که نگم بهتره
بگذریم چند روزی بود پی پیت رو نمیگفتی و لباست رو کثیف میکردی نمیدون چرا هر چی بهت یاد اوری میکردم میگفتی ندارم چند دقیقه بعد میدیدم خرابکاری کردی انقدرم بدتم یومد که پاهات باز میموند و تا ببرمت دستشویی انقدر خنده دار راه میرفتی که نگو بعدش کلی برات توضیح میدادم که این کار رو نباید بکنی باید بگی شما هم چنان باشــــــــــــــــــــــــه محکمی میگفتی که نگو ادم باورش میشد که دیگه یادت نمیره ولی بازم همون اش و همون کاس دو سه بار واسه جیشت تنبیهت کردم که تو اشپزخونه بایستی و از جات تکون نخوری که جواب داد ولی واسه اون یکی نه واسه همین یه بار گذاشتمت تو اتاق یه ده دقیقه ای موندی تا این شکلی تنبیه بشی که گوش شیطون کر از اون رو اصلا دیگه یادت نرفته که بگی خیلی ببخشید حتی وقتی شکمت باد داره هم میگی جیش دارم و میری رو صندلیت این کارو میکنی
اینم چند تا عکس واسه خالی نبودن پست بیرون نمیریم زیاد هوا اینجا هم سرد هم خیلی بادی و به مریض شدنت نمی ارزه عزیزم
این عکسها مال یه ماه پیشه یا بیشتر که یادم رفته بود بذارم خاله نسرینم و دختر خاله زینب اومده بودن خونمون کلی با طاها و النا بازی کردید
بیچاره النا ببین چه شکلی شده
یه روز عزیز برده بودت پارک تا من برم جایی اومدم دنبالتون داشتی با این مجسمه اسبها بازی میکردی که عاشقشونی همیشه فواره این مجسمه ها روشنه و شما نمیتونستی بهشون دست بزنی ولی این بار خاموش بود و کلی کیف کردی
داری نازش میکنی
اینجا هم منو تو ماشین دیدی و داری دست تکون میدی
خاله اعظم تو تعطیلات تهران بود یه روز بیچاره اومد خونمون وای که چقد اذیتش کردی بیچاره انقدر باهات بازی کرد که سر گیجه گرفته بود عوض تمام روزهایی که نیست رو یه روزه سرش در میاری که اخرش خاله گذاشتت تو کولش تا یه جا بند بشی
خونه عزیزم اینا رفتن مترادف شده با اعظم بهت گفتم خاله اعظم نیست رفته مدرسه دیگه یاد گرفتی هر وقت میگم خاله فروغ و خاله اعظم کجائن میگی مدسه
لغت نامت همچنان دوکلمه ای
بخوره .بخورم .بخور.جیش کن.جیش کرد.جیش دارم .جیش کردم.بیرون . پانیذ اینا .بستنی بخورم.غذا. خونمون.رسیدیــــــــــــم.باشه.چشم.بله.اه.کتلت .انار.شیر گرم .ترشِ.بالشتم .شیشم.شورت .خاموش کردم. داد زد.گریه کردی.میخارِ.پشتم بخار.
دوست دارم
دیگه کامل منو باباتو به اسم میتونی صدا کنی
میگی فزانه بشین .مهدی بخواب
به لحاف میگی روت من هر وقت میخوام بگم لحاف بکشم روت میگم بکشم روت و از کلمه لحاف استفاده نمی کنم و شما هم فکر میکنی روت یعنی لحاف