تــــــــــــــــــــــولد بــــــــــــــــــــــــــاران جــــــــــــــــــــــــــــان
پنجشنبه تولد باران جان دعوت بودیم طبق معمول پنجشنبه ها ماشین دست بابایی بود و قرار بود خودمون با ماشین راه بریم که از شانس ما اولین برف پاییزی صبح بارید و هوا چنان سرد شد که بابایی میگفت تو این هوا نرید سختتون میشه ولی از اونجایی که من اصلا نمیتونم از این دوره همیهای دوستانم بگذریم به هر شکلی بود راهی شدیم تا شرکت بابایی رفتیم از اونجا هم بابایی رسوندمون زود رسیدیم شما هم تو ماشین کمی خوابیدی و زود بیدار شدی و چون کم خوابیده بودی میدونستم که قرار شیطونی کنی خوابت که بهم بخوره کلا پر انرزی تر از همیشه میشه و کارهای خیلی بدی هم میکنی مثل کشیدن مو بچه ها یا زدنشون البته اروم و نه به قصد دعوا یا ناراحتی کلا نمیدونم به چه علتی ولی گاهی بی علت این کار هارو میکنی
اینم فرشته یا بهتر بگم عروس خانم مجلسمون باران خانم خوشگل
عزیزم خوشگلم تولدت مبارک
باران جونم با اون زبون معروفش
این از متین خان که واقعا متینه
یسنا توپولی هم اومد و همگی مشغول بازی
یسنا متین ایسان باران
اینم یسنا خانم توپولــــــــــــــــــــــــــو
پای در کفش بزرگان
حالا هم عمو موسیقی اومده که براتون کلی اهنگ خوند و کلی سعی کرد که شما رو دعوت به بازی های دست جمعی بکنی و از اونجایی که شما ها خیلی کوچولو بودید زیاد نمیفهمیدید باید چیکار کنید ولی کلی ایسان خانم رقصید
با یسنا جان در حال قر دادنید
یکمی هم بچرخ بچرخکه ایسان جونم به خوبی مشارکت کرد
اینم از شیدا جان که برای اولین بار خودش و مامان سارا گلش رو میدیدم
همون طور که از عکسهاش مشخص بود یه دختر اروم مودب و شیرین بود
اینم دوست کوچولوت ارمیتا جان
که مثل همیشه شیرین و خوردنی شده بود
عکس اختصاصی ایسان جان باران جان و شیدا جان
به به بنیتا جان هم رسید بنیتا جون و مامان سحر رو هم برای اولین بار میدیدم که ماشاالله باشه مثل شما هم شیطون بود هم شیرین بر عکس چهرش که اصلا بهش نمیخورد انقده شیطون باشه
یکم اینجا داشت سر قابلمه ها دعواتون میشد
موقع فوت کردن شمع و بریئن کیکی شما نانازی ها امون به کیک ندادید و کلی انگشتیش کردید
بنیتا جان که رفته بود بالای میز و از اونجا مشغول بود
حالا هم بشقاب بدست راه افتاده بودی
و زنگ تفریح خوراکی که نرگس جون خیلی زحمت کشیده بودن و براتون ابمیوه شکلات پف فیل میوه و الویه اماده کرده بودن و حسابی مشغول خوردن بودید
اینم از کادو ما که خیلی مورد پسند باران جان قرار گرفته بود و داشت تستش می کرد یادم رفت بگم تا رسیدیم به مهمونی و من کادو رو گذاشتم رو قفسه ها که مثلا شما بر نداری که در لحظه ای چشم بر هم زدن دیدم که کادو ما باز شده وسط سالن
از دست تو بلا خانم که بازم تونستی کار خودت رو بکنی
داشت به مادر بزرگش نشون میداد کفشاشو
لحظه ای از خوردن دست برنمیداشتی حتی تو استخر توپ
این یه عکس تکی از این شیرین خانم
بنیتا عزیزم
و اوا جونم که تو ترافیک مونده بودن و دیر رسیدن به تولد
اینجا هم سر دیدن بیرون و منظره بارش برف دعوایی بود
اینجا هم باران جون رو بغل کرده بودی و بوسش میکردی
اینجا هم میخواستی ارمیتا رو بغل کنی و بوس کنی که نقش بر زمین شدید بیشتر شبیه به کشتی فرنگی شده
اینم از عکس دسته جمعی مامانا و نی نی ها که نی نی ها همکاری نمیکردن و همچین عکس خوبی نشد
شما هم دست در نَ نی تو بغلم موندی تا عکس بگیریم
از اونجا هم اناهیتا جان ما رو تا اژانس رسوندن و رفتیم خونه عزیز مرحمت بابایی با عزیز رفته بودن بهشت زهرا آش پخش کنن
روز خوبی بود دوستای خوبم رو دیدم و کلی بهمون خوش گذشت و صد البته به دخملیم که کلی بازی کرد با بچه ها
نرگس جونم خیلی زحمت کشیده بودی عزیزم
تولد باران جان بازم مبارک باشه