باغ وحش ارم (بهمن 92)
یکشنبه میلاد پیامبر بود و تعطیلی خاله اعظم امتحاناش تموم شده بود اومده بود خونه ما بابایی گفت بریم باغ وحش ما هم از خدا خواسته زنگ زدم عزیز که باما بیاد و پنج نفری رفتیم
خدا رو شکر از هیچ حیوونی نمیترسی این بزغاله رو هم دوست داشتی و زورت هم نمیرسید بغلش کنی
عاشق خرگوشا شده بودی خیلی خوب هم بغلشون میکردی ولی تا پاهاشون رو تکون میدادن تو بغلت میترسیدی و ولشون میکردی خیلی با حال میگی تَسیدم
اینم یه بچه شیر که الان بهش فکر میکنم که چرا گذاشتم انقدر بهش نزدیک بشی واقعا از دست خودم کفری میشم
کلا با عزیز و خاله اعظم راه میرفتی و همش میگفتی راه برم تو بغل هم نمیخواستی بیای به خاله اعظم میگفتی اعظم دستم بگیر یا اگه عزیز میگفت بیا بغل من میگفتی نـــــــــــــه اعظمم یعنی بغل اعظمم
از اونجا هم رفتیم اتیشگاه واسه ناهار که شما طبق معمول نذاشتی بفهمیم چی خوردیم خاله اعظم سعی کرد با فیلم و عکس کمی سر گرمت کنه
همشم از کول عزیز بیچاره بالامیرفتی تا بتونی راه در رویی برای رفتن به پاین تخت پیدا کنی وای که چقده شیطونی
شیرین زبونیهات
دوست دارم من.
هفته پیش تو اشپزخونه بودم دیدم زیر لب داری یه چیزی میگی اومدو جلو تر تا بشنوم
با یه ریتم شعر گونه مدام میگفتی دوست دارم من دوست دارم من شاید بالای
40 بار گفتی دوست دارم من فیلمشو گرفتم خیلی شیرین حرف میزنی
دختر خوبیم.غذام بخورم.لباس بپوشم.خیس شده دربیار.پاتریک.دارو
بخورم.امپول بزنم.پشتم بخار.لاک بزن.سالاد.کتاب بخونم .داستان بگو.روتم
بکش.بالشت آیسانِ.صندلی خودم بشینم.اقا پولیسِِ.اسانسور.قول .ببخشید.شب بخیر.بازی کنم
به خاله فریبا میگی اَبیاست فرانک( نک) فرید
تازگیها گیر دادی به دیدن اقا فرید فرید بیاد موتور ببره
به خاله اعظم میگی غذا بخور نوشابه بدم
از خواب که بیدار میشی میبینی بابا نیست میگی بابا نیست؟ رفته کار؟ پول
بیاره؟بستنی بخره ؟
دعوات میکنم میگم باهات قهرم میای میگی بخل کن اشتی