روزانه
اقا بزرگ هنوز از بیمارستان مرخص نشدن قراره این یکی دو روزه مرخص بشن انشاالله این هفته همش ماشین دسته بابایی بود و ما نمیتونستیم بریم پارک و همش یا میرفتیم پایین تو محوطه یا بیچاره دخملم تو خونه خودشو سر گرم میکرد عاشق خط خطی کردن تو دفتری و به زور خودکاره میدی دسته ما که بارت نقاشی بکشیم وسطاشم خودکارو میگیری و خودت دوباره چند تا خط میکشی و باز دوباره میدی دسته ما تا برات بکشیم نمیدونم چرا یادم میره برات مداد رنگی و دفتر نقاشی بگیرم تا کمتر دستو پاتو خودکاری کنی تو اولین فرصت حتما باید این کارو بکنم حرف زدنتم زیاد پیشرفتی نداشتی همه کاراتو با پانتومیم به ما میفهمونی یا دستمونو میگیری میبری پیشه چیزی که میخوای تازگی ها ازت میپرسم بابای...