ایسانایسان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

☃ لـحظه لـحظه بـا آیسان

پارک

دیروز عصری هوا خوب بود و تصمیم گرفتم با هم بریم پارک البته عزیز اشرف و خاله فروغ هم باهامون امودن کلی بهت خوش گذشت عاشقه سرسره یه فروده ناموفق خب حالا یه کم تاب بازم سرسره و باز هم سرسره و مجددا سرسره تونل دار و بالاخره یه توپ پیدا کردی و دست از سره سرسره بر داشتی انقدر حرفه ای به توپ با پا ضربه میزنی که نگو خودم جا خورده بودم عینه یه ادم بزرگ یا بهتر بگم یه فوتبالیست البته بازم بیخیاله سرسره نشدی و این بار توپت رو مینداختی رو سرسره که اونم بازی کنه موقعه رفتن هم یه سگ دیدی که فکر کنم ماک بود سگه بالا پاین میپرید و تو از خنده ریسه میرفتی من که نگو داشتم سکته میکردم به ...
19 بهمن 1391

دیگه دارم بزرگ میشم

عزیزه دلم قدش به میزه غذا خوری میرسه و دیگه میتونه مثل من و باباش بشینه سر میز و غذا بخوره  عاشقه غذا خوردنتم که خیلی دوست داری با چنگال غذا بخوری و از ما کمک نگیری تو غذا خوردن با قاشق هم دیگه داری حرفه ای میشی واسه خودت البته هنوز بریز و بپاش داری ولی خوب بهتر از قبل شده و بیشتر غذا میرسه به دهنت و میخوریشبا نی هم بلد شدی تا حالا برات اب میوه با نی نداده بودم بخوری یه دفعه عو برات از مغازه خریده بود گفتم بلد نیست با نی بخوری عم گفت یاد میگیره برات بازش کرد و داد دستت انقدر راحت خوردی که انگار نه انگار دفعا اولت بود عاشق اب خوردن با لیوانی البته تهشو یکم نگه میداری که بدی زمین بخوره اخه اونم تشنشه  لابد عاشقه ش...
16 بهمن 1391

استخری که پر نمیشه !!!

چند وقتی میشه که برایه استخرت دنباله توپ میگردم  تا پرش کنم اما این همه توپ واسه پر کردنش خیلی گرون میشد دنباله این توپ هایه ایرانی میگشتم اما انگاری تخمشونو ملخ خورده بود تا بالاخره تو پاساژ صدف پیدا کردم مغازه دار 80 تا بیشتر نداشت منم همشو خریدم با این امید که استخرت کامل پر میشه اومدم خونه و استخرتو باد کردم و توپها رو ریختم توش که دیدم پر که نشد هیچ کفشم پر نمیشه  البته تو با این یه زره توپ البته منظورم 80 تا توپه کلی حال میکنی و تمایل زیادی به گاز زدنشون داری لبه سرسرتم میزام  لبه استخر که وقتی سر میخوری بیوفتی تو توپها  به عزیز اینا گفتم هر موقع خواستن بیان خونمون تا  تو رو ببینن با خودشون باید 10...
16 بهمن 1391

اندر احوالاته اخرین روزهایه 17 ماهگی

چند روز پیش از حموم که در اومدیم طبق معمول با گوش پاک کن گوشاتو پاک کردم شما هم مشغوله بازی با عروسکت بودی که گوش پاک کن رو از من گرفتی و شروع کردی به پاک کردن گوشه عروسکت بعدش هم .... در اوردن لباسه عروسکت اون عروسکه کناره تصویرو میبینی انقدر موهاشو شونه زدی که موهاشو از ته کندی و شده اینجوری کچل بعد اینکه لختش کردی رفتی ترازو رو اوردی و مثل من که شما رو وزن میکنم نی نی تو وزن کردی مامانی قربونت بره که انقدر خوب ادایه مامانی رو در میاری اینم یه عکس از تو و دوستت پانیذ که چند روز پیش خاله سمیه (همسایمون) جایی کار داشت و گذاشته بودش پیش ما دوستایه خوبی با هم هستین با اینکه دخترم 6 ماه از پانیذ کوچیکتره...
12 بهمن 1391

بیماری اقاجون

حدودا یک هفته ای میشه که اقا جون حسین تو بیمارستان بستری شدن به خاطر مشکل ریه که بابت سیگار کشیدن به وجود اومده و سرفه هایه خیلی بدی میکردن که باعث حالت تهوع و تنگی نفس میشد دکترشون گفتن که چند روزی تحت نظر باشن تا سرفه هاشون کمتر بشه اقاجون چند سالی بود که سیگار رو ترک کرده بودن ولی نمی دونم چی شد که دوباره شروع کردن البته خدا روشکر دوباره ترک کردن امیدوارم دیگه سراغش نرن و برایه همیشه دیگه ترک کرده باشن .امروز اقاجون رو مرخص کردیم و اوردیم خونه حالشون خیلی بهتر شده بود امیدوارم که روز به روز هم بهتر بشن خدا همیه بابایی ها رو واسه دختراشون نگه داره بابا جونم دوست دارم ...
11 بهمن 1391

عکس از اخرین روزهایه 14 ماهگیت

  عاشق سرسره بازی   همشم میری لایه  کابینت و  یخچال که پودر ماشین رو برداری که گیر میکنی عاشق این عروسکتی کلی باهاش بازی میکنی همشم  بیچاره عروسکتو میخوابونی روشم میکشی که سردش نشه عاشق اهنگ گنگنام استایل برات اهنگشو ظبط کردم موقع هایی که کلید میکنی به من برات میزارم یه چند دقیقه بی خیاله من بشی از جلو تلویزیون تکون نمی خوری و همش باهاش میرقصی حرکاتتم دقیقا مثل رقصه تو  اهنگه اهنگ که تموم میشه کنترل رو میاری میدی بهم که دوباره برات بزارم اینم از کمک کردنت که نمی ذاری من جارو بزنم میخوای خودت جارو کنی البته با جارو برقی خاموش یعنی این جارو برقی ...
2 بهمن 1391